www.darkcms.ir

موسسه‌ی ویرایش سرآمدان هر سال از میان دانش‌آموختگاتی که دوره‌های ویرایش این مؤسسه را با میانگین نمره‌ی بالای ۱۷ بگذرانند، ویراستار جذب می‌کند. برای آگاهی از شرایط و آزمون‌‌های جذب، از ساعت ۹ صبح تا ۱۰ شب با شماره‌ی ۰۹۱۹۶۶۶۲۱۶۶ تماس بگیرید. خرید کتابها ازطریق سایت بایا با نشانی baya.ir فراهم شده است.

ابزار ساخت متن های متحرک

منبع: جمشید سرمستانی، قواعد جامع املای فارسی، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۰
واژه‌های مرکب (که از ترکیب دو یا چند واژه پدید آمده‌اند)، و واژه‌های مشتق (که از ترکیب با پسوند، پیشوند یا میانوند پدید آمده‌اند) را «ترکیب» می‌نامیم . ترکیب‌ها در قالب ساژه‌های دستوری و املایی گوناگون می‌آیند، ولی ترکیب‌های پرکاربرد معمولاً در قالب‌های زیر گنجانده می‌شوند:
(۱) اسم ابزار مرکب: میخکش و سیم‌ لختکن.
(۲) اسم خاص مرکب: می‌گل و علی‌رضا.
(۳) اسم عام مرکب: شاهرگ و شاه‌دانه.
(۴) اسم زمان مرکب: صبحدم و خروس‌خوان.
(۵) اسم مکان مرکب: خاکریز و شاه‌نشین.
(۶) اسم صوت مرکب: بع¬بع و تالاپ¬تولوپ.
(۷)اسم عطفی:سردوگرم، کاردوپنیر.
(۸) ترکیب پی¬درپی (مرکب اتباعی) : پول¬مول و یللی¬تللی.
(۹) اسم فاعل (صفت فاعلی) مرکب: دلبر و دل‌نواز.
(۱۰) اسم مفعول (صفت مفعولی) مرکب: دستباف و دست‌پرورده.
(۱۱) اسم معنی مرکب: دلدرد و دل‌پیچه.
(۱۲) شبه جمله: به‌به، ای‎کاش.
(۱۳) صفت مرکب: خوبرو و خوش‌حساب.
(۱۴) ضمیر اشاره‌ی مرکب: این‌طور.
(۱۵) ضمیر مبهم مرکب: هیچ‌یک.
(۱۶) عدد مرکب: یکصد و یک‌ هزار.
(۱۷)ترکیب عددی: چهل¬ستون، هفت¬سین.
(۱۸) فعل مرکب: حرف زد و نشان داده شده است.
(۱۹) قید مرکب: کم‌کم و پریشان‌حال.
(۲۰) مصدر مرکب: نگه داشتن و نگاه داشتن.
(۲۱) اسم مصدر مرکب: پیشرفت و پیش‌روی.
(۲۲) مضاف و مضاف الیه: دست تقدیر و ولی‌عصر.
(۲۳) منادا: ای خدا.

منبع: جمشید سرمستانی، قواعد جامع املای فارسی، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۰

برخی واژه‎ها (ی فارسی و غیرفارسی) در زبان فارسی با دو یا چند صورت (املا) نوشته می‌‎شوند که همگی هم‌معنی و درست هستند، ولی طبق «اصل یک‎دستی» (اصل ششم ویرایش) برای نوشتن واژه‎های دارای دو یا چند املا، تنها باید یک املا را برگزید تا از پراکندگی در نوشتن واژه‎ها جلوگیری شود.
شیوهٔ املای برگزیدهٔ واژه‌های دو/ چنداملایی از قواعدی که درپی می‌آید، پی‌روی می‌کند:
(۱) هرگاه تفاوت دو حرف هم‌آوا (مانند «ط» و «ت») در یک واژه، تفاوت معنایی پدید آورد، واژه را با حرفی می‌نویسیم که معنی مورد نظر را برساند. برای مثال، ‎برای رساندن معنی «تندباد»، واژه‎ی عربی «طوفان»، و برای رساندن معنی «توفنده»، واژه‎ی فارسی «توفان» را می‌نویسیم.
(۲) از میان صورت‌های املایی گوناگون یک واژه که در زبان فارسی تلفظ‌های گوناگون نیز دارند، صورتی را برمی‌گزینیم که تلفظ آن در زبان فارسی معیار رایج‌تر باشد. برای مثال، از میان صورت‎های «کلاژ»، «کلاج» و «کلاچ»، صورت «کلاج» را به این علت که تلفظ آن رواج بیشتری دارد، برمی‌گزینیم.
(۳) از میان صورت‌های املایی «و» دار و بدون «و» یک واژه که تلفظ یکسان دارند (مانند «آخور» و «آخر»)، صورتی را برمی‌گزینیم که بدون حرکت‌گذاری، به تلفظ آن واژه نزدیک‌تر باشد. برای مثال، از میان صورت‎های «آخر/ آخور» و «خرجین/ خورجین»، صورت‌های «آخور» و «خورجین» را به این علت برمی‌گزینیم که بدون نیاز به حرکت‎گذاری، به تلفظ این واژه‌ها نزدیک‌ترند. (اگر برای «آخُر» حرکت نگذاریم، ممکن است با آخَر یا آخِر خوانده شود، ولی آخور درست خوانده می‌شود.)
(۴) از میان صورت‎های املایی یک واژه که یک صورت، حرف قوس‌دار داشته باشد و صورت یا صورت‌های دیگر، نداشته باشند، اگر تفاوت حرف، تفاوت معنایی پدید نیاورد، صورتی را برمی‌گزینیم که حرف قوس‌دار نداشته باشد. برای مثال، از میان صورت‎های «امپراطور/ امپراتور»، «قفس/ قفص» و «انتر/ عن‌تر»، صورت‌های «امپراتور»، «قفس» و «ان‌تر» را به این علت برمی‌گزینیم که حرف‌های «ت»، «س» و «ا» ـ برخلاف حرف‌های «ط»، «ص» و «ع» ـ جزو حرف‌های قوس‌دار نیستند.
(۴. ۱) مگر هنگامی که اصل آن واژه عربی باشد. مثلاً از میان صورت‌های «ختمی/ خطمی» صورت «خطمی» را به این علت برمی‌گزینیم که اصل آن در عربی این‌گونه نوشته می‌شود.
(۵) از میان صورت‎های املایی یک واژه که یکی کم‌شده و دیگری کامل است، صورت کامل را برمی‌گزینیم. برای مثال، از میان صورت‌های «چارچوب/ چهارچوب»، «خشنود/ خوشنود» و «گهربار/ گوهربار» صورت دوم را برمی‌گزینیم.
(۶) هرگاه دو حرف هم‌آوای «غ» و «ق»، در یک واژه، دو صورت املایی گوناگون پدید آورند، اگر تفاوت حرف، تفاوت معنایی پدید نیاورد، آن واژه را با حرف «ق» می‌-نویسیم؛ حتی اگر در واژه‌نامه‌ها با «غ» آمده باشد. برای مثال، از میان صورت‎های «قلک» و «غلک»، صورت «قلک» را برمی‌گزینیم.
(۷) هرگاه آوای «الف» در واژه‌ای با صورت‌های املایی «وا» و «ا» نوشته شود، صورت «ا» را برمی‌گزینیم برای مثال، از میان صورت‌های «خواف/ خاف» صورت «خاف» را برمی‌گزینیم.
در «فهرست واژه‎های دو/ چنداملایی» واژه‎های دارای دو یا چند املا، و صورت املایی برگزیده یا درست آن‌ها آمده است. نویسنده، «املای برگزیده» ‌ی این واژه‌ها را برپایه‎ی قواعد پیش‌گفته، و «املای درست» آن‌ها را برپایهٔ معنی مورد نظر نوشته است.

فهرست واژه‌های دو/ چند املایی

صورت‌های املایی صورت درست یا برگزیده
آخُر/ آخور آخور
آذوقه/ آزوقه آذوقه
آغاجری/آقاجری آغاجری
آغاخان/ آقاخان آقاخان
آفریقا/ افریقا آفریقا
آلاداغ/ آلاداق آلاداغ
اتاق/ اطاق اتاق
اَترار/ اطرار اترار
اُتراق/ اطراق اُتراق
اتریش/ اطریش اتریش
اتو/ اطو اتو
اختاپوس/ اختاپوث اختاپوس
ارک/ ارگ ارگ
اریب/ ؤریب اریب
استانبول/ اسلامبول استانبول
استخر/اصطخر/اسطخر استخر
استوانه/ اسطوانه استوانه
استهبان/‌اسطهبان/ اصطهبان استهبان
اسطبل/ اصطبل اسطبل
اسطرلاب/ اصطرلاب اسطرلاب
افسنتین/ افسنطین افسنتین
اَلَم شنگه/ عَلَم شنگه اَلَم شنگه
امپراتریس/ امپراطریس امپراتریس
امپراتور/ امپراطور امپراتور
انتر/ عنتر ان‌تر
ایتالیا/ ایطالیا ایتالیا
ایذه/ ایزه ایذه
باباغورری/ باباقوری باباقوری
باتری/ باطری باتری
باتلاق/ باطلاق باتلاق
باتوم/ باطوم/ باتون باتوم
باجناغ/ باجناق باجناق
بادنجان/ بادمجان بادنجان
بحبوحه/ بهبوهه بهبوهه
بُختنصَّر/ بُختُ النصَّر/ بُختُ نصَر بُختُ نصَر
برهه/ برحه برهه
بغچه/بقچه بقچه
بلغور/ بلقور بلقور
بلیت/ بلیط بلیت
بوذرجمهر/ بوزرجمهر بوزرجمهر
پاتوق/ پاتوغ پاتوق
پ‌تر کبیر/ پطر کبیر پ‌تر کبیر
پترزبورگ/ پطرزبورگ پترزبورگ
پزشک/ پزشگ پزشک
پشکل/ پشگل پشکل
تائیس/ طائیس تائیس
تارم/ طارم تارم
تاق/ طاق تاق
تاقدیس/ طاقدیس تاقدیس
تالار/ طالار تالار
تالش/ طالش تالش
تایباد/ طایباد تایباد
تایر/ طایر تایر
تبرخون/ طبرخون تبرخون
تبرزد/ طبرزد تبرزد
تبرزین/ طبرزین تبرزین
تَبَرَک/ طَبَرک تَبَرک
تپانچه/ طپانچه تپانچه
تپور/ طپور تپور
تپیدن/ طپیدن تپیدن
تُتماج/ ططماج تُتماج
تخار/ طخار تخار
تخارستان/ طخارستان تخارستان
ترابلس/ طرابلس ترابلس
تراز/ طراز تراز
ترخون/ طرخون ترخون
ترشیز/ طرشیز ترشیز
ترق و توروق/ تاراغ و توروغ ترق و توروق
ترقبه/ طرقبه ترقبه
ترقّه/ طرقّه ترقّه
تسوج/ طسوج تسوج
تشک/ توشک/ دشک/ دوشک توشک
تغار/ طغار تغار
تمشک/ تمشگ تمشک
تنبور/ طنبور تنبور
توالش/ طوالش توالش
توبیقا/ طوبیقا توبیقا
توتیا/ طوطیا توتیا
توس/طوس توس
تهران/ طهران تهران
تهماسب/ طهماسب تهماسب
تهمورث/ طهمورث تهمورث
تیسفون/ طیسفون تیسفون
جابلسا/ جابلصا جابلسا
جغّه/ جقّه جقّه
جهاز/ جهیز/ جهیزیه/ جهازیه جهاز
چارق/ چارغ چارق
چای/ چایی چای
چغندر/ چقندر چقندر
چلغوز/ چلقوز چلقوز
حوله/ هوله حوله
ختا/ خطا ختا
ختای/ خطای ختای
ختمی/ خطمی خطمی
خُرجین/ خورجین خورجین
خردسال/ خوردسال خردسال
خشنود/ خوشنود خوشنود
خواف/ خاف خاف
دکترا/ دکتری (با صدای «ی») دکتری
دُگمه/ دُکمه/ تُکمه دُکمه
دوقلو/ دوغلو دوقلو
ذرت/ زرت ذرت
ذوذنقه/ ذوزنقه ذوزنقه
رتیل/ رطیل/ رطیلاء رتیل
رشک/ رشگ رشک
زرشک/ زرشگ زرشک
زغال/ ذغال زغال
زکام/ ذکام زکام (درست
زنُن/ ذنن زنن
ساروج/ صاروج ساروج
ساوجبلاغ/ ساوجبلاق ساوجبلاق
ستبر/ سطبر ستبر
سرشک/ سرشگ سرشک
سرمه/ سورمه سورمه
سُغد/ صُغد سُغد
سفلیس/ سفیلیس/ سیفیلیس/ سیفلیس سفلیس
سقلاب/صقلاب سقلاب
سوغات/ سوقات سوقات
سوک/ سوگ سوگ
سیگار/ سیگارت سیگار
شاغول/ شاقول شاقول
شالُده/ شالوده شالوده
شبورغان/ شبورقان شبورقان
شرایین/ شرائین شرایین
شوید/ شبت شوید
شیخونت/ شیخونیّت شیخونیّت
عسکر/ عسگر عسکر
عیسو/عیصو عیسو
غدّاره/ قدّراه قداره
غدغن/ قدقن قدقن
غلتک/ غلطک غلتک
غلتیدن / غلطیدن غلتیدن
غلیان/ قلیان غلیان
غورباغه/ قورباقه قورباغه/ غورباقه قورباقه
فرغون/ فرغان/ فرقان فرغون
فطیر/ فتیر فطیر
قاتی/ قاطی قاتی
قاروقور/ غاروغور قاروقور
قباد/ غباد قباد
قُدقُد/ غُدغُد قُدقُد
قراقروت/ قراقروط قراقروت
قرتی/ غرتی قرتی
قرشمال/ غرشمال قرشمال
قُرُق/ غُرُق قُرُق
قَرلغِ/ قَرلق قَرلقِ
قرمه/ غرمه/ قورمه/ غورمه قورمه
قروش/ غروش قروش
قره آغاج/ قره آقاج قره آغاج
قَزقان/ قَزغان قَزقان
قشقرق/ غشغرق قشقرق
قشلاق/ قشلاغ قشلاق
قفس/ قفص قفس
قُلُپ/ غُلُپ قُلپ
قلک/ غلک قلک
قلنبه/ غلنبه قلنبه
قورت/ غورت قورت
قوطی/ قوتی قوتی
قِیقاج/ غیقاج قِیقاج
قِیماق/ قِیماغ قِیماق
کشک/ کشگ کشک
کشکول/ کشگول کشکول
کلیسا/ کلیسیا کلیسا
کوشک/ کوشگ کوشک
کیقباد/ کیغباد کیقباد
گنجشک/ گنجشگ گنجشک
لاتاری/ لاطاری لاتاری
لحیم/ لهیم لحیم
لشکر/ لشگر لشکر
لَق‌لَق/ لَغ‌لَغ لَق‌لَق
لق/ لغ لق
لق‌ولوق/ لغ‌ولوغ لق‌و‌لوق
لقوه/ لغوه لقوه
لوت/ لوط (قوم) لوط
لوت/ لوط (کویر) لوت
لوطی/ لوتی لوتی
لولو خورخوره/ لولو خُرخُره لولو خورخوره
مالیخولیا/ مالخولیا/ مالنخولیا مالیخولیا
مرحم/ مرهم مرهم
مرداد/ امرداد مرداد
مستغلّات/ مستقلّات مستقلات
مشکل/ مشگل مشکل
مُشکین / مشگین مُشکین
ملات/ ملاط ملات
ملغمه/ ملقمه ملغمه
مهمان/ میهمان میه‌مان
میلیار/ ملیارد میلیارد
میلیون/ ملیون میلیون
ناسور/ ناصور ناسور
نسطوری/ نستوری نستوری
نعنا/ نعناء/ نعناع نعناع
نفت/ نفط نفت
نفتالین/ نفطالین نفتالین
نِق‌نِق/ نِغ‌نِغ نِق‌نِق
ورغُلمبیدن/ ورقلمبیدن ورقلمبیدن
وَق‌وَق/ وَغ‌وَغ وَق‌وَق
وهله/ وحله وهله
هجده/ هیجده/ هژده هیژده هجده
هرس کردن/ حرس کردن هرس کردن
هَلیم/ حلیم (غذا) حلیم
هِلیم/ حلیم (گاز) هلیم
هیز/ حیز هیز
هیضه/ حیضه هیضه
یاتاقان/ یاطاقان یاتاقان
یالقوز/ یالغوز یالقوز
یُرقه/ یُرغه یُرقه
یُغور/ یُقور یُقور
یقه/ یخه یقه

منبع: جمشید سرمستانی، قواعد جامع املای فارسی، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۰
شیوه‎ی نوشتن نام‎های غیرفارسی، از قواعدی که درپی می‌آید پی‌روی می‌کند:
(۱) از صورت‎های فارسی گوناگون نام‎های لاتین صورتی را برمی‌گزینیم، که به تلفظ آن نام در زبان اصلی نزدیک‎تر باشد.
در مثال‎هایی که درپی آمده، صورت برگزیده‎ی نام‎های لاتین، از صورت‌های دیگر‌‌ همان نام‎ها، به شیوه‎ی تلفظ آن‎ها در زبان اصلی نزدیک‎تر است.
صورت‎های فارسی و انگلیسی نام لاتین صورت برگزیده
واشنگتن/ واشنگتون/ واشینگتون/ واشینگتن واشینگتون Washington
ژئوپلتیک/ ژئوپولیتیک/ ژئوپلیتیک ژئوپولیتیک Geopolitic
میکرب/ میکروب میکروب
Microb
(۲) نام‎های مرکب بیگانه‌ را، برای نشان دادن اجزای تشکیل‎دهنده‎ی آن‎ها، جدا ولی نزدیک به هم (با نیم‎فاصله) می‌نویسیم:
صورت لاتین بنویسید ننویسید
Heartland هارت‌لند هارتلند
Online آن‌لاین آنلاین
Backbone بک‌بن بکبن
Notbook نوت‎بوک نوتبوک
Rittenhouse ریتن‎هاوس ریتنهاوس
Hemingway همینگ‎وی همینگوی
Winkfield وینک‎فیلد وینکفیلد
(۳) نام‎های بسیط (غیرمرکب) بیگانه را، به‌شرط آن‌که صورت فارسی آن‌ها زشت نشود، چسبیده می‌نویسیم:
صورت لاتین بنویسید ننویسید
Kippur کیپور کی‌پور
Mason میسون می سون
Nancy نانسی نان سی
Vanbrugh وانبرو وان برو
(۴) نقطه‎ای که در برخی زبان‎های لاتین پس از نام میانی کسان می‌‎آید، در فارسی نوشته نمی‌‎شود:
صورت لاتین بنویسید ننویسید
John M. Deutch جان‌ام دویچ جان‌‌ام. دویچ
Louis F. Free لوئیس اف فری لوئیس اف. فری
David E. Kaplan دیوید ئی کاپلان دیوید ئی. کاپلان
(۵) برای نوشتن نام مواد و تجهیزات فنی و صنعتی، وسلاح‎ها و تجهیزات نظامی و مانند این‌ها:
(۱. ۵) نام مواد و تجهیزات و سلاح‎ها را به فارسی، و نوع و مدل (حروف و شماره‌های) آن‌ها را به زبان اصلی می‌نویسیم.
(۲. ۵) بین حروف، و شماره‎های بیش از یک رقم، خط تیره می‌گذاریم، ولی بین حروف، و شماره‎های یک رقمی چیزی نمی‌‎گذاریم:
کاغذ A۴
هواپیمای F-۱۶
دوربین پانکروماتیک K FA-۳۰۰۰
ماهوارهٔ KH-۱۱
گوشی K-۷۰۰-I
آگاهی: نام خودروهای ساخت داخل:
هرگاه ترکیبی از نام و عدد باشد به فارسی نوشته می‌شود:
مثال: پژو ۴۰۵، پژو ۲۰۶.
و هرگاه ترکیبی از نام و عدد و حرف انگلیسی باشد، به انگلیسی نوشته می‌شود:
مثال: پژو ۲۰۶- SD.
(۶) نام‎های (نشانه‌های) اختصاری مواد شیمیایی را به زبان لاتین می‌نویسیم: H۲O، CO۲، NO۲
(۷) نام مجله‌ها و روزنامه‌های لاتین را، بدون آن‎که آن‌ها را ترجمه کنیم، درست مانند تلفظ لاتینی آن‌ها، به فارسی می‌نویسیم:
صورت لاتین صورت فارسی
Military Review میلیتاری ری وی یو
U. S. S. Today یو. اس. اس. تودی
Washington Post واشینگتون پست
(۸) کلمهٔ «ابن» در آغاز اسم‎های خاص عربی به‌طور کامل نوشته می‌شود و در میان آن‌ها «الف» آن حذف می‌شود:
ابن ابی‎الحدید، محمدبن ابی‎بکر
(۹) «ال» تعریف در آغاز نام‎های عربی حذف می‌شود، مگر آن‎که نام (یا شکل خاصی از آن) تنها با «ال» شناخته شده باشد:
نام بدون «ال» نام شناخته شده با «ال»
الرمادی رمادی (نام شهری در عراق) القرنه (نام شهری در عراق)
المتوکل  متوکل (نام خلیفهٔ عباسی) العالم (نام شبکهٔ تلویزیونی)
الحجر  حجر (سلسله کوهی در عربستان) المتوکل علی الله (نام خلیفهٔ عباسی)
الجاحظ  جاحظ (ادیب و متفکر بصری) الحاوی (نام کتابی دربارهٔ طب از رازی)
(۱۰) کنیه‌های عربی (ابو…، ابا…، ابی…) بدون در نظر گرفتن محل نحوی آن‌ها (این‎که در محل نصب، جر یا رفع باشند) به‌‌ همان صورتی که در فارسی شناخته شده هستند، نوشته می‌شوند:
ابوطالب، ابوالفضل، اباصالح، بایزید بسطامی، علی‎بن ابی‎طالب، ابن ابی‎الحدید

منبع: جمشید سرمستانی، قواعد جامع املای فارسی، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۰
۱ـ پسوند‌ها
پسوند، هجا یا لفظی است که به‌تنهایی به‌کار نمی‌رود و در پس واژه می‌آید تا معنی تازه‌ای به آن دهد.
در زبان فارسی دست‌کم ۵۲ پسوند وجود دارد.
(۱) پسوندهای «آسا، آگین، باره،‌تر،‌ترین، جات، وار، وش،‌ها و گانه» -‌در واژه‎های دوهجایی و چندهجایی‌- جدا و بی‎فاصله نوشته می‌‎شوند (اصل قاعده‎مندی)؛ مانند: سیل‎آسا، شرم‎آگین، شکم‎باره، کوتاه‎تر، بزرگ‎ترین، ترشی‌جات، درویش‎وار، سرخ‌وش، کتاب‎ها و پنج‎گانه.
استثنا:
(۱. ۱) پسوندهای «‌تر» و «‌ترین» در واژه‎های «بهتر (ین)، مهتر (ین) و کهتر (ین)» چسبیده نوشته می‌‎شوند.
(۲. ۱) پسوند «وار» در واژه‎های «خانوار، بزرگوار و سوگوار» چسبیده نوشته می‌‎شود.
(۳. ۱) هنگامی که حذف واجی در واژه صورت گیرد، پسوندهای جدا، چسبیده نوشته می‌‎شوند؛ مانند: مهوش (ماه‌وش بوده است) و یگانه (یک‌گانه بوده است).
(۲) پسوند «بار» در واژه‎های دوهجایی، چسبیده، و در واژه‎های چندهجایی، جدا و بی‎فاصله نوشته می‌‎شود (اصل قاعده‎‎مندی)؛ مانند: اشکبار، شیطنت‎بار.
(۳) چهل پسوند دیگر؛ یعنی پسوندهای «ا (کوشا)، اک (پوشاک)،‌ام (پنجم)، امین (پنجمین)، ان (زنان)، انه (زنانه)،‌بان (کشتیبان)، چه (تاریخچه)، چی (چایچی)،‌دان (نمکدان)، دیس (تندیس)، زار (نمکزار) سار (کوهسار)، سان (همسان)، ستان (گلستان)، سیر (گرمسیر)، فام (سرخفام)، ک (آدمک)، کده (دانشکده)، گار (خواستگار)، گان (دیوانگان)،‌گاه (آزمایشگاه)، گر (ستمگر)،‌گری (رامشگری)، گون (شبنمگون) ‌، گین (خشمگین)،مان (زایمان)،مند (دانشمند)، ن (برگشتن)، نا‌(فراخنا)، ناک (دهشتناک)، نده (گوینده)، واره (ماهواره)، ور (رنجور، دانشور)، ومند (تنومند)، وند (عروسوندان)، ـه (ناله، گریه)، ی (شکستنی)، ین (رنگین)، ینه (نرمینه)» به‌جز در موارد زیر، چسبیده نوشته می‌‎شوند:
(۱. ۳) هنگامی که حرف پایانی واژه «‍ه» ی چسبیده به «ی» باشد؛ مانند: توجیه‎گر.
(۲. ۳) هنگامی که حرف آغازین پسوند با حرف پایانی واژه یکی باشد؛ مانند: نظام‎مند.
(۳. ۳) هنگامی که حرف پایان واژه، «ه» ی ناملفوظ باشد؛ مانند: گله‌مند.
(۳. ۴) هنگامی که پسوندهای «گری» و «وند» پس از «ی» بیایند؛ مانند: منشی‌گری، محمدی‌وند.
(۳. ۵) هنگامی که پس از واژه‎‎های مرکب بیایند؛ مانند: لفت‎ولیس‎چی.
آگاهی: هرگاه یک یا چند حرف به واژه‎های پسونددار افزوده شود، در قواعد پیش‎گفته تغییری ایجاد نمی‌‎شود؛ مثال: مرغسان ← مرغسانان، سخنور ← سخنوری، همگون ← ناهمگونی، سرخفام ← سرخفامی.
۲ـ پیشوند‌ها
پیشوند، هجا یا لفظی است که به‌تنهایی به‌کار نمی‌رود و پیش از واژه می‌آید تا معنی تازه‌ای به آن بدهد.
در زبان فارسی دست‌کم ۲۳ نوع پیشوند وجود دارد.
(۱) پیشوندهای «اِم، ب‍، دُش، مَـ، نَـ» چسبیده نوشته می‌شوند؛ مانند: امشب، برفت، دشوار، بهوش، مبادا، نمی‌‎خورم.
(۲) پیشوند «هم» در واژه‎های دوهجایی چسبیده نوشته می‌‎شود، و در واژه‎های چندهجایی و هنگامی که چسبیده‎نویسی آن، واژه را زشت ‎کند، جدا و بی‎فاصله نوشته می‌‎شود؛ مانند: همکار، همسر، همدرس، هم‎مرز، هم‎مخرج، هم‎سفر، هم‎صف، هم‎سنخ، هم‎عقل. (برای آشنایی بیشتر به مدخل «هم» نگاه کنید).
(۳) پیشوند «بی» به‎جز در واژه‎های بیهوده، بیهُده، بیهُش و بیزار، در همه‎جا جدا نوشته می‌‎شود؛ مانند: بی‎کار، بی‎تربیت.
(۴) پیشوند «می‌» به‌جز در صورت‌های محاوره‌ای (مانند: می‌گن، می‌رن، می‌خوام، می‌شنفه و…) جدا نوشته می‌شود؛ مانند: می‌گویند، می‌روند، می‌خواهم، می‌شنود.
(۵) پیشوند «همی» همیشه جدا نوشته می‌شود؛ مانند: همی‎روم، همی‎گویم.
(۶) باقی پیشوند‌ها نیز – به‌علت آن‌که حرف پایانیشان حرف پس‎بریده است – جدا نوشته می‌شوند.

منبع: جمشید سرمستانی، قواعد جامع املای فارسی، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۰
اصول املای فارسی چند دسته‌اند:
(۱) اصولی که در کتاب‌های دیگر با نامی دیگر آمده‌اند؛ مانند «اصل همانندی خواندن و نوشتن» که در کتاب‌های دیگر، با نام «اصل تطابق مکتوب و ملفوظ» آمده است.

(۲) اصولی که در کتاب‌های دیگر نیامده‌اند؛ مانند «اصل قاعده‌مند‌سازی شیوه‌ی املای سازه‌های همگون» (اصل قاعده‌مندی).

(۳) اصولی که در کتاب‌های دیگر نیز آمده‌اند، ولی تعریف ارائه‌شده برای آن‌ها در این کتاب متفاوت است؛ مانند «اصل حفظ زیبایی واژه» و «اصل اختیار اشهر».

مهم‌ترین اصول شیوه‌ی خط فارسی به شرحی است که در پی می‌آید:

۲. ۱. ۱ـ اصل فراگیر بودن قاعده (اصل فراگیری) [۱]

(۱) بهترین شیوه‌ی املا، شیوه‌ای است که با یادگیری قواعد آن بتوان شیوهه‌ی نوشتن همه‌ی واژه‌ها را آموخت؛ یعنی قواعد آن باید آن‌قدر فراگیر باشند که در نوشتن همه‌ی شکل‌های واژه‌ها، صورت املایی را برای یادگیرنده مشخص کنند. البته برخی قاعده‌ها نیز ممکن است استثناهایی هم داشته باشند، ولی استثنا‌ها نیز به‎علت آنکه شیوه‌ی نوشتن واژه‌های دیگری را مشخص می‌کنند، به فراگیر شدن قاعده کمک می‌‎کنند. در هر صورت، شیوه‌ی املا باید صورت املایی همه‌ی واژه‌ها را برای یادگیرنده مشخص کند. برای مثال، یکی از مواردی که قواعد هیچ یک از شیوه‎نامه‎های موجود درباره‌ی آن فراگیر نبوده است، شیوه‌ی نوشتن واژه‎های مرکب است.

(۲) بنابر آن‌چه گفته شد، هر یک از قواعد وضع شده برای شیوه‌ی املای فارسی باید دارای یکی از دو ویژگی زیر ـ با اولویتی که درپی می‌آید ـ باشند:

(۱. ۲) قاعده باید فراگیر باشد و هیچ استثنایی نداشته باشد.

(۲. ۲) قاعده باید فراگیر باشد و کمترین استثنا را داشته باشد.

به زبان دیگر، بهترین قاعده قاعده‌ای است که کمترین استثنا را داشته باشد؛ و بهتر از آن، قاعده‌ای است که هیچ استثنایی نداشته باشد.

(۳) هرگاه قواعد شیوه‌ی املای فارسی در «نداشتن یا کم داشتن استثنا» از ویژگی‌های پیش‌گفته پی‌روی نکنند، فراوانی استثناهای قواعد، حفظ و یادگیری آن‌ها را دشوار می‌کند. برای مثال، در شیوه‌نامه‌های کنونی، برای «‌ها» ی جمع دو شیوه‌ی رایج وجود دارد:

(۱. ۳) چسبیده نویسی؛ مانند: کتاب‌ها، سنگ‌ها، فرش‌ها و…

(۲. ۳) جدانویسی؛ مانند: کتاب‌ها، سنگ‌ها، فرش‌ها و…

اگر شیوه‌ی «چسبیده نویسی» را بگزینیم، مجبور خواهیم بود «هشت استثنا» را نیز به آن بیفزاییم:

استثنای ۱: پس از «ی» ساکن؛ مانند: خط‌مشی‌ها، زردپی‌ها، نی‌ها و مانند این‌ها.

استثنای ۲: پس از «ـه/ ه» ی ناملفوظ؛ مانند: دره‌ها، ساقه‌ها، تاقچه‌ها و مانند این‌ها.

استثنای ۳: پس از «ـه» ی پایانی ملفوظِ چسبیده به حرف دیگر؛ مانند: به‌ها، پیه‌ها و مانند این‌ها.

استثنای ۴: پس از «ط» و «ظ»؛ مانند: احتیاط‌ها و محافظ‌ها و مانند این‌ها.

استثنای ۵: پس از همزه‌ی پایانی؛ مانند: منشأ‌ها، خلأ‌ها و مانند این‌ها.

استثنای ۶: هنگامی‌که مفرد واژه‌ای منظور باشد، نه جمع آن؛ مانند: «اصلاح جوامع به خمینی‌ها (امثال امام خمینی) نیاز دارد».

استثنای ۷: هنگامی‌که با چسبیدن آن، حرف‌های به هم‌ چسبیده‌ی واژه، بیش از هفت حرف شود؛ مانند: مرکانتیلیست‌ها، مستضعف‌ها، مستمسک‌ها و مانند این‌ها.

استثنای ۸: برخی شیوه‌نامه‌ها، «‌ها» ی جهمع را پس از هر گونه «ه» ی پایانی مستثنا دانسته‌اند؛ مانند: کوه‌ها، روباه‌ها، شکوه‌ها و مانند این‌ها.

ولی اگر شیوه‌ی «جدانویسی» را بگزینیم، نیازی به افزودن این همه استثنا به یک قاعده، و به‌خاطر سپاری آن‌ها نیست؛ در نتیجه «‌ها» ی جمع را در همه‌ی واژه‌ها جدا می‌نویسیم.

این اصل، در قواعد بسیاری، از جمله قواعد مربوط به «این، آن،‌اند، بی،‌تر،‌ترین، چه، هم، ه‌مان، همین، هیچ و…» کاربرد دارد.

(۴) هم‌چنین برپایه‌ی این اصل، هر قاعده باید همه‌ی سازه‌های همگون [۲] را به‌طور برابر دربرگیرد. منظور از سازه‌های همگون سازه‌هایی است که دست کم دارای یک ویژگی مشترک هستند و می‌توانند در یک گروه‌واژه گنجانده شوند؛ برای مثال، دو واژه‌­ی «پی‎روی» و «پی‎ریزی» دارای ویژگی‎هایی مشترک هستند: هر دو، اسم مصدرند، سه‌هجایی‌اند، جزء نخست آن‌ها به «ی» پایان یافته، جزء دوم آن‌ها با «ر» آغاز شده و حذف واجی نیز در آن‌ها صورت نگرفته است. بنابراین هر دو باید جدا نوشته شوند و نوشتن «پی‎روی» به‎صورت «پیروی» درست نیست. به زبان دیگر، به‌‌ همان علت که واژه‌های پی‌ریزی، نی‌بری، صف‌کشی و… را ـ که همگی اسم مصدر سه‌هجایی هستند ـ جدا می‌نویسیم، باید واژه‌های «پی‌روی»، «دل‌بری‌»، «سنگ‌بری» و… را نیز ـ که اسم مصدر سه‌هجایی هستند- جدا بنویسیم. به همین ترتیب، به‌‌ همان علت که واژه‌ی «رهبری» (اسم مصدری که حذف واجی در آن صورت گرفته؛ یعنی در اصل، راه‌بری بوده است) را چسبیده می‌نویسیم، واژه‌ی «نگهداری» (اسم مصدری که حذف واجی در آن صورت گرفته؛ ‌ یعنی نگاه‌داری بوده است) را نیز چسبیده می‌نویسیم. برپایه‌ی همین اصل، جفت واژه‌هایی که درپی می‌‎آیند، همگی همگون (دارای ویژگی‎های مشترک) هستند و مانند هم نوشته می‌شوند. در این جفت واژه‌ها، چسبیده ‌نویسی یک واژه و جدانویسی واژه‌­­ی دیگر درست نیست و هر دو باید یکسان نوشته شوند:

بنویسید

ننویسید

اسم فاعل:

زحمت‌کش، رحمت‌جو

زحمتکش، رحمتجو

اسم مصدر:

مصلحت‎بینی، راه‎سازی

مصلحتبینی، راهسازی

فعل:

می‌گوید، می‌لرزد

می‌گوید، می‌لرزد

صفت:

هم‌کلاس، هم‌پرواز

همکلاس، همپرواز

از این پس، این اصل را به اختصار «اصل فراگیری» می‌نامیم.

۲. ۱. ۲ ـ اصل قاعده‌مندسازی شیوه‌ی املای واژه‌های همگون (اصل قاعده‌مندی) [۳]

(۱) هرگاه «رویکرد اختیار اشهر»، در یک «گروه‌واژه‌ی تنه» (مثلاً در گروه‌واژه‌ی پسوند‌ها)، املای یک گروه‌واژه‌ی شاخه (مانند واژه‌های دارای «گر») را چسبیده، و املای یک گروه‌واژه‌ی دیگر (مانند واژه‌های دارای «وار») را جدا نشان دهد، و نتوان همه‌ی واژه‌های درون گروه‌واژه‌ی تنه (دراین‌جا، املای همه‌ی واژه‌های دارای پسوند) را به صورت یکسان نوشت (مثلاً نتوان همه‌ی واژه‌های پسوند‌دار را تنها به یکی از دو صورت چسبیده یا جدا نوشت) و در نتیجه نتوان برای همه‌ی آن‌ها قاعده‌ای یکسان و بدون استثنا یا با کمترین استثنا تدوین نمود (یعنی نتوانند از «اصل فراگیری» پی‌روی کنند)؛ هر گروه‌واژه‌ی شاخه از قاعده‌ی ویژه‌ی خود پی‎روی خواهد کرد. در این موارد معمولاً هر گروه‌واژه‌ی تنه به دو نوع گروه‌واژه‌ی شاخه تقسیم می‌شود:

(۱. ۱) دسته‌ی نخست، واژه‌هایی خواهند بود که از «قاعده‌ی بیشینه» (قاعده‌ای که بیشتر آن واژه‌ها را دربر گیرد) پی‌روی می‌کنند.

(۱. ۲) دسته‌ی دوم، واژه‌هایی خواهند بود که از «قاعده‌ی کمینه» (قاعده‌ای که واژه‎هایی کمتر و مشخص را دربر گیرد) پی‌روی می‌کنند.

آن دسته از واژه‌هایی را که از «قاعده‌ی کمینه» پی‌روی می‌کنند، نمی‌‎توان استثنا نامید؛ زیرا طبق اصل فراگیری، قاعده‌ها یا نباید استثنا داشته باشند، یا باید کمترین استثنا را داشته باشند. از این گذشته، هرگاه استثنا‌ها، خود، گروهی از واژه‌ها را دربر گیرند که واژه‌های فراوانی را در خود جای دهند، آن‌ها را «قاعده» می‌نامیم نه «استثنا»؛ زیرا استثنا، همان‌گونه که از نامش بر می‌آید، به «موارد اندکِ خلاف قاعده» گفته می‌شود. در نتیجه، هرچند شیوه‌ی نوشتن واژه‌ها در دو دسته‌ی نخست و دوم، «ناهمانند» است، ولی هردو از قاعده پی‌روی می‌کنند و قاعده‌مند هستند.

(۲) هم‎چنین برپایه‌ی این اصل، حتی استثنا‌ها نیز باید مبتنی بر قاعده، دلیل و منطق باشند، نه مبتنی بر سلیقه؛ یعنی اگر املای اجزای یک گروه‌واژه‌ی تنه (مثلاً واژه‎های دوهجایی) باید به‌صورت چسبیده باشد، باید برای گروه‌واژه‌های شاخه‌ای که صورت املایی آن‌‌ها جداست، دلیل و قاعده‌ی مشخص داشته باشیم.

(۳) نمونه‌ی روشن پی‌روی از این اصل در شیوه‌نامه‌ی املای این کتاب را می‌توان در مورد «ترکیب‌ها» یافت؛ زیرا همه‌ی واژه‌های همگون در ترکیب‌ها، از دو قاعده‌ی بیشینه و کمینه پی‌روی می‌کنند.

(۴) هم‎چنین هرگاه اجزای یک گروه‌واژه‌ی تنه (مثلاً واژه‎های همزه‎دار) به چند گروه‌واژه‌ی شاخه تقسیم شوند و برای هریک نیز قاعده‎ای جدا تدوین شود، همه‌ی اجزای گروه‌واژه‌ی تنه، از اصل قاعده‎مندی (نه اصل فراگیری) پی‎روی می‌‎کنند. برای نمونه، صورت‌های گوناگون نوشتن همزه‌ در واژه‌های زیر، حاصل پی‌روی «واژه‌های همزه‌دار» از اصل قاعده‌مندی است. (به مدخل «همزه» نگاه کنید.)

آجل، مبدأ، لؤلؤ، مبدئ، سوء، ابتدا، جزء لاینفک، جزو کلاس، به‌جز علی، مأخذ، مطمئن، مآخذ، مؤمن، رئوس، جایز، مسائل، نایب، ائتلاف، قرائت، مسأله، اسرائیل و مسئول.

از این پس، این اصل را به اختصار «اصل قاعده‌مندی» می‌نامیم.

۲. ۱. ۳ـ اصل همانندی خواندن و نوشتن واژه‌ها (اصل همانندی) [۴]

شیوه‌ی نوشتن واژه‌ها، تابع شیوه‌ی بیان و گفتن آن‌هاست. بشر، نخست سخن گفت و سپس گفته‌های خود را به شکل نوشتار درآورد. پس هر واژه را باید به همان‌گونه‌ای بنویسیم که آن را در زبان فارسی معیار می‌خوانیم. برای مثال، همان‌گونه که هیچ‌گاه نمی‌شود واژه‌ی «برادر» را «پرادر» بنویسیم و «برادر» بخوانیم، نباید واژه‌ی «رئیس» را «رییس» بنویسم و «رئیس» بخوانیم. واژه‌های مسایل/ مسائل، ارایه/ ارائه، کشتی‌ای/ کشتی‌یی و… نیز واژه‌هایی هستند که باید از این اصل پی‌روی کنند.

آگاهی: در زبان فارسی، تنها در چند جا شکل نوشتن واژه‌ها با خواندن آن‌ها تفاوت دارد: یکی در واژه‌هایی که در آن‌ها برای نشان دادن صدای «ـُـ» (o) از حرف «و» استفاده می‌کنیم؛ مانند میکروب، وُلوو، ژئوپولیتیک و مانند این‌ها، و دیگری در واژه‌هایی که «وا» در آن‌ها نماینده‌ی «ا» است؛ مانند: خواندن، خواهر، گیاه‌خوار، خوار (به‌ معنی پست) و مانند این‌ها.

از این پس، این اصل را به اختصار «اصل همانندی» می‌نامیم.

۲. ۱. ۴ ـ اصل حفظ استقلال واژه (اصل استقلال)

واژه‌های دارای معنی مستقل، دارای لفظ مستقل نیز هستند. این واژه‌ها در ترکیب با هم‌دیگر «معنایی تازه» ایجاد می‌کنند، ولی اجزای آن‌ها «معمولاً» باید جدا (و نزدیک به هم) نوشته شوند. پس باید در نظر داشت که واژه‌هایی که پیش از ترکیب با واژه‌های دیگر، واژه‌ای مستقل، با معنایی مستقل هستند، در هنگام ترکیب تنها باید «معنایی تازه» پدید آورند، نه «معنی» و «شکلی» تازه. برای مثال، واژه‌های «دل» و «نواز» در ترکیب «دل‌نواز» تنها باید معنایی تازه پدید آورند و لازم نیست که حتما شکل تازه‌ی «دلنواز» را نیز پدید آورند. بدین‌سان، با وجود آن‌که با ترکیب دو یا چند واژه، معنایی جدید پدید می‌آید، اما هر واژه استقلال خود را حفظ می‌کند. نتیجه‌ی رعایت این اصل این است که بیشتر واژه‌های مرکب (مانند باطری‌ساز، دست‌نویس، پی‌گیری، روان‌پزشک، هم‌دیگر، یک‌نواخت، پیش‌روی، هیچ‌کس، باقی‌مانده، آب‌گرمکن و…) جدا و نزدیک به هم نوشته می‌شوند. رعایت این اصل به آسان شدن آموزش و یادگیری زبان فارسی برای فارسی‌آموزان، و روشن شدن شیوه‌ی املای واژه‌های مرکب (جدا نوشتن یا چسبیده نوشتن آن‌ها) نیز کمک می‌کند. بر همین اساس، رویکرد این شیوه‌نامه جدانویسی واژه‎های مرکب چندهجایی است (البته با رعایت استثنا‌ها).

از این پس، این اصل را به اختصار «اصل استقلال» می‌نامیم.

۲. ۱. ۵ ـ اصل حفظ زیبایی واژه (اصل زیبایی)

برای تعریف «زیبایی واژه» نخست باید «زشتی واژه» را تعریف کرد. اصلیترین علت زشتی واژه (های مرکب) شش چیز است:

(۱) بلند (طولانی) شدن واژه؛ مانند: سستعهد، ایستسنج و سختپشت (زشت) ← سست‎عهد، ایست‎سنج و سخت‎پشت (زیبا).

(۲) به‎هم چسبیدن دو حرف «یک‎شکل» یا «همگون» از دو واژه؛ مانند: خوششانس، کجخلق، لبپرچ و صبحخوان (زشت) ← خوش‎شانس، کج‎خلق، لب‌پرچ و صبح‎خوان (زیبا).

(۳) پر نقطه شدن واژه؛ مانند: می‌خپیچ، مچپیچ و چپچشم (زشت) ← می‌خ‎پیچ، مچ‎پیچ و چپ‎چشم (زیبا).

(۴) دگرگون شدن واژه؛ مانند: قوسوار، واکبر و سرخمو (زشت) ← قوس‎وار، واک‎بر و سرخ‎مو (زیبا).

(۵) گنجانده شدن دو حرف قوس‌دار (یا بیش‎تر)، از دو واژه، در یک لخت؛ مانند: همعصر، همعقل و مرغخوار (زشت) ← هم‌عصر، هم‌عقل و مرغ‌خوار (زیبا).

(۶) گنجانده شدن یکی از دو حرف «ک یا گ» با حرف‌های قوس‌دار (ج، چ، ح، خ، ص، ض، ط، ظ، ع، غ) در یک لخت؛ مانند: یکطرح، تکظرف، گلطرح، کجفکر، جفتچرخ، صفجمع، پاکچشم، پاکعهد، تنگخلق، تنگچشم (زشت) ← یک‎طرح، تک‎ظرف و گل‎طرح، کج‎فکر، جفت‎چرخ، صف‎جمع، پاک‎چشم، پاک‎عهد، تنگ‎خلق و تنگ‎چشم (زیبا).

آگاهی: برای آشنایی با جزئیات این اصل به مدخل «ترکیب‌های زشتْ‎چسبان» نگاه کنید.

بدین ترتیب هر واژه‌ای را که دارای ویژگی‌های پیش‌گفته باشد، «واژه‌ی زشت»، و هر واژه‌ای را که دارای این ویژگی‌ها نباشد، «واژه‌ی زیبا» می‌نامیم.

از این پس، این اصل را به اختصار، «اصل زیبایی» می‌نامیم.

۲. ۱. ۶ـ اصل حفظ صورت خط فارسی (اصل حفظ صورت)

هرچند بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی پذیرفته شده‌اند، برخی از آن‌ها با صورت و شیوه‌ی خط فارسی هم‎خوان شده‌اند (واژه‌هایی مانند: رحمن ← رحمان، کبری ← کبرا، هرون ← هارون، قیمه ← قیامت، حیوه ← حیات، زکوه ← زکات، یس ← یاسین، طه ← طا‌ها و…). مصداق‌های دیگر این اصل، پرهیز از به‌کار بردن حرکت‌های ویژه‌ی زبان عربی، یعنی «ـًـٍـٌ»، و هم‌چنین ویژگی‌های مختص خط فارسی از جمله تبدیل «ـه / ه» ‌ی ناملفوظ به «گ» در هنگام افزودن «ان» جمع یا «ی» ی اسم مصدرساز یا نسبت، به واژه‌های پایان یافته به «ـه / ه» ‌ی ناملفوظ است (مانند: ستاره ← ستارگان، دیوانه ← دیوانگی، خانه ← خانگی).

از این پس، این اصل را به اختصار «اصل حفظ صورت» می‌‎نامیم.

۲. ۱. ۷ ـ اصل نمایاندن اصل واژه‌ها (اصل نمایش)

برپایه‌ی این اصل، صورت‌ها‌ی املایی «می‌شوئی، می‌شوئیم، می‌شوئید» و «شستشو، گفتگو» باید به‌گونه‌ای نوشته شوند که نشان‌دهنده‌ی اصلشان باشند؛ یعنی باید به صورت «می‌شویی، می‌شوییم، می‌شویید» و «شست‎وشو، گفت‎وگو» نوشته شوند تا بن «شوی» و اصل واژه‎ها را نشان دهند.

از این پس، این اصل را به اختصار «اصل نمایش» می‌نامیم.

۲. ۱. ۸ ـ اصل هم‎خوان‌سازی شیوه‌ی املای فارسی با کارکردهای رایانه (اصل هم‌خوانی) [۵]

امروزه ارتباط ناگسستنیِ بین نوشتن و رایانه بر هیچ‌کس پوشیده نیست و بااطمینان می‌توان گفت در دوره‌ای که عرصه‌ی پژوهش و نشر کتاب بدون رایانه، عرصه‌ای ناقص و عاجز و بی‌معنی است، شمار صفحه‌های ماندگار حروف‌چینی شده‌ی رایانه‌ای (شامل کتاب، مجله، آرشیو، روزنامه، لوح‌های فشرده و…)، هرگز با شمار صفحه‌های ماندگار دست‌نویس قابل مقایسه نیست. با در نظر داشتن این واقعیت انکار ناپذیر و برای استفاده‌ی بهینه از این ابزارِ تسهیل و تسریعِ نشر و پژوهش (رایانه)، باید قاعده‌ها و ملاحظاتی را به شیوه‌ی املای فارسی افزود. یکی از مصداق‌های به‌کار بردن این اصل، رعایت قاعده‌های «فاصله/ نیم‌فاصله‌ی می‌ان‌ اجزای ترکیب‌ها» است. [۶]

در این کتاب، هرجا که به «فاصله/ نیم‌فاصله‌ی میان اجزای ترکیب‌ها» اشاره شده، این اصل در نظر گرفته شده است.

پذیرفتن این اصل بدین معنی نیست که املای‌ فارسی باید خود را با املای رایانه‌ای هماهنگ کند، یا اینکه هرگاه تغییری در نرم‎افزارهای نوشتاری رایانه‎ای پدید آمد شیوه‌ی املای فارسی را نیز بر پایه‌ی آن تغییر بازنگری کرد؛ بلکه بر عکس، املای رایانه‌ای را باید به سویی برد تا با شیوه‌ی املای فارسی هم‎خوان شود. ولی از سوی دیگر باید قواعدی وضع کرد تا بر پایه‌ی آن‌ها بتوان از کارکردهای نوشتاری رایانه، بدون ایجاد مشکل در شیوه‌ی املای فارسی، استفاده نمود.

از این پس، این اصل را به اختصار، اصل «هم‌خوانی» می‌نامیم.

۲. ۱. ۹ ـ اصل پرهیز از نادرست‌خوانی (اصل پرهیز)

برپایه‌ی این اصل، هرگاه شکل واژه‌ها به‌صورتی نوشته شود که احتمال نادرست‌ خواندن آن‌ها وجود داشته باشد، باید آن‌ها را به‌گونه‌ای نوشت که این احتمال از بین برود. برای مثال، برای پرهیز از خواندن واژه‌ی «سِگانه» به صورت «سَگانه» باید آن را به شکل «سه‌گانه»، و برای پرهیز از خواندن واژه‌ی «فُن‎دار» به‎صورت «فَن‎دار» باید آن را به‎صورت «فون‎دار» نوشت. هم‌چنین مثلاً در جمله‌ی «مطرح کردن قضیه‌ی اسب‌سواری در آن جمع کار نادرستی بود» با فرض این‌که قرینه‌ای برای دانستن حرکت (اعراب) درستِ «اسب‌سواری» وجود نداشته باشد، احتمال خواندن آن به دو شکل «اسب‌ِ سواری» و «اسب‌ْسواری» وجود دارد، که در این صورت برای پرهیز از نادرست خوانی، بسته به‎منظور نویسنده، باید آن را به یکی از دو شکل پیش نوشت.

اصول نه‌گانه‌ی برشمرده شده، مهم‌ترین اصولی هستند که در تدوین این شیوه‌ی املا از آن‌ها به‌عنوان پشتوانه‌ی علمی استفاده شده است؛ ولی به‌جز اصول یاد شده، در منابع دیگر اصول دیگری را نیز برشمرده‌اند که برخی از آن‌ها با اصول پیش‌گفته در تناقضند، [۷] برخی دیگر درون اصول پیش‌گفته قرار دارند، [۸] و بقیه را نیز می‌توان در دنباله و تکمیل اصول نه‌گانه‌ی این کتاب دانست. این اصول عبارتند از:

سهولت خواندن و نوشتن.

سهولت آموزش قواعد.

رعایت لوازم و مقتضیات خصوصیات خط فارسی.

حفظ استقلال دستور خط فارسی.

حفظ استقلال واحدهای صرفی.

توجیه صوتی املایی.

آگاهی: ملاک و مبنای اصلی تعیین شیوه‌ی املای ‎واژه‌ها، صورت رایج یا صورتی نیست که تاکنون می‌‎دیده‎ایم، بلکه ملاک و مبنای تعیین شیوه‌ی املا، پی‌روی آن از اصول نه‌گانه‌ی پیش است؛ یعنی برای شیوه‌ی املای تک‎تک واژه‎ها باید دلیلی (اصل و قاعده‎ای) مشخص داشته باشیم.

([۱]) این اصل در برخی کتاب‌ها با نام «اصل اطّراد قاعده» آمده است. برای نمونه نگاه کنید به: احمد سمیعی (گیلانی)، «نگارش و ویرایش»، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۸، چاپ اول، ص ۲۰۱.

([۲]) سازه‌هایی که دارای صورت صرفی یا ساخت دستوری همانند هستند، می‌توانند در یک گروه‌واژه گنجانده شوند. مثلاً واژه‌هایی که جزو یکی از گروه‌واژه‌های «دوهجایی، چندهجایی، اسم مصدر، صفت، قید، پسونددار، پیشونددار و…» هستند.

([۳]) این اصل برای نخستین‌بار، در منبع زیر مطرح شد:

جمشید سرمستانی، «شیوه‌نامه و املانامه‌ی جامع خط فارسی»، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۸۷، چاپ اول، ص ۳۳.

([۴]) این اصل در کتاب‌های دیگر با نام «اصل تطابق مکتوب و ملفوظ» آمده است؛ ولی از آن‌جا که این کتاب، «فارسی‌نویسی» را به‌عنوان یکی از اصول ویرایش می‌داند، نامی فارسی بر آن نهاده است.

([۵]) این اصل نخستین‌بار، در منبع زیر مطرح شد:

جمشید سرمستانی، «شیوه‌نامه و املانامه‌ی جامع خط فارسی»، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۸۷، چاپ اول، ص ۳۳.

([۶]) بر پایه‌ی این اصل، فاصله (Space) یا نیم‎فاصله‌ی (Shift + Space) میان همه‌ی گونه‎های ترکیب‌ها، در مدخلی مشخص خواهد شد.

([۷]) برای نمونه، اصل «اختیار اشهر» آن گونه که در منابع دیگر مطرح شده (مثلاً در کتاب «بررسی علمی شیوه‌ی خط فارسی» نوشته‌­ی خانم نازیلا خلخالی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۵، ص ۷۸)، درباره‌ی واژه‌های «پی‌روی» و «پی‌ریزی» با «اصل فراگیری» در تناقض است؛ زیرا اگر بخواهیم مشهور‌ترین صورت واژه‌ی «پی‌روی» را انتخاب کنیم، باید صورت «پیروی» (صورت چسبیده) را بگزینیم، از سوی دیگر، صورت مشهور و رایج «پی‌ریزی» نیز به صورت جداست. حال آن‌که هر دو واژه‌، اسم مصدر سه هجایی هستند و طبق اصل فراگیری باید از قاعده‌ای برابر (قاعده‌ی جدانویسی) پی‌روی کنند.

([۸]) برای نمونه، «اصل سهولت آموزش قواعد» که استاد احمد سمیعی آن ‎را در کتاب «نگارش و ویرایش» (تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۸، ص ۲۰۱) آورده، درون «اصل فراگیری» (اصل چهارم این کتاب) قرار دارد. زیرا همان‌گونه که گفته شد هرگاه قاعده‌ای استثنا نداشته یا کمترین استثنا را داشته باشد، یادگیری و به خاطرسپاری آن آسان‌تر خواهد بود، و برعکس، یادگیری قواعد نافراگیر و پُراستثنا برای یادگیرندگان دشوار است.