منبع : بنیاد سعدی، تاریخچه ی زبان وادبیات فارسی، نوشته شده در تاریخ : ۱۳۹۲/۱۱/۲۱
فارسی زبانی است که امروز بیش تر مردم ایران، افغانستان، تاجیکستان و بخشی از هند، ترکستان، قفقاز و بین¬ النهرین بدان زبان سخن می گویند، نامه می¬نویسند و شعر میسرایند. تاریخ زبان ایران تا هفتصد سال پیش از مسیح روشن و در دست است و از آن پیش نیز از روی آگاهی¬های علمی دیگر می¬دانیم که در سرزمین پهناور ایران – سرزمینی که از سوی خراسان (مشرق) به مرز تبت و ریگزار ترکستان چین و از جنوب شرقی به کشور پنجاب و از نیمروز (جنوب) به سند و خلیج پارس و بحر عمان و از شمال به کشور سکاها و سارمات¬ها (جنوب روسیه امروز) تا دانوب و یونان و از مغرب به کشور سوریه و دشت حجاز و یمن می¬پیوست مردم به زبانی که ریشه و اصل زبان امروز ماست سخن میگفتهاند (بهار،۱۵:۱۳۶۹).
شاخه زبان¬های ایرانی در گروه زبان¬های هند و ایرانی (آریایی) و خانواده زبان¬های هند و اروپایی جای دارد دیگر گروه¬های این خانواده ژرمنی، یونانی، ایتالیایی، ارمنی، آناتولیایی، آلبانیایی، بالتی، اسلاوی، تخاری و سلتی می¬باشد. باید توجه داشت که نباید واژه آریایی را برای همه زبان¬های خانواده هند و اروپایی به کار برد. این اشتباه دانشمندان انگلیسی در اوایل سده بیستم بوده است؛ امروزه تنها زبان های هند و ایرانی، آریایی نامیده می شوند(ابوالقاسمی،تاریخ زبان فارسی).
۱٫تاریخ تحوّل زبان¬های ایرانی
تاریخ تحوّل زبان¬های ایرانی را مىتوان به سه دورهی اصلى بخش کرد:
١. دورهی باستان ٢. دورهی میانه ٣. دورهی جدید.
۲-۱٫ زبان های ایرانی در دوره باستان:
ریشه همه زبان¬های ایرانی، زبانی به نام ایرانی باستان است. در مآخذ باستانى اشارههایی به ادبیات شفاهى این چهار زبان شده است، ولى تنها از دو زبان اوستایى و فارسى باستان آثار ادبى و نوشتههایى برجاى مانده است.
از زبان ایرانی باستان چهار زبان مستقیماً پدید آمده به نام¬های:
سکایی، مادی، فارسی باستان و اوستایی.
۲-۱-۱٫ زبان سکایی: سکاها قومی آریایی بودن که از هزاره اول پیش از میلاد تا هزاره اول پس از میلاد در سرزمین بزرگی از کناره های دریای سیاه تا مرزهای چین زندگی می کردند از این زبان جز شماری واژه چیزی برجای نمانده ونوشته ای از این زبان به دست نیامده است برخی از واژگان سکایی که باقی مانده : aspa: اسب ،hapta: هفت و…
۲-۱-۲٫ زبان مادی: زبان قوم ماد بوده که از این زبان نیز جز چند واژه در نوشته های پارسی باستان چیزی باقی نمانده و نوشته ای از این زبان به دست نیامده برخی واژگان باقی مانده : wazarka: بزرگ ، asan: سنگ و… . از زبان مادى، زبان قوم آریایى ماد، که در غرب و شمال غرب ایران رایج بوده اثر نوشتهای در دست نیست (گرشویچ، «ادبیات کهن ایران»، بند ٢ )، امّا در نوشتههاى مورّخانیونانى مانند کتسیاس ، هرودت و دینون به داستانهاى عشقى و حماسى مادى و شعرهای این دورهی اشاره شده است. مثلن داستان غنایى زَرْیادْرِس و اوداتیس را مىتوان نام برد که در مآخذ متعدّدى دیده مىشود و به نظر بویس («زریادرس و زریر»، ص ۴٧٧-۴۶٣ ) داراى اصل مادى است و بعدها در شاهنامه * فردوسى به صورت داستان «شداسب و کتایون» بازتابیافته است. داستانهاى حماسى مادى،یا داستانهاى مربوط به کورش، شاه هخامنشى، از دیگر آثار ادبى مادى است (گرشویچ، همانجا).
۲-۱-۳٫ زبان پارسی باستان: زبان قوم پارس بوده و زبان کتیبه های شاهان هخامنشی است قدیمیترین و مهمترین اثر باز مانده از این زبان کتیبه بیستون است (ابوالقاسمی،تاریخ زبان فارسی).
۲-۱-۳-۱٫ ادبیات فارسى باستان
زبان فارسى باستان، نیاى زبان فارسى امروزى، زبان قوم پارس بوده است که در دورهی هخامنشیان (۵۵٠ ـ٣٣٠ ق.م) بدان تکلّم مىشده است. تنها آثار نوشته زبان فارسى باستان کتیبههاى برخى از شاهان هخامنشى به خطّ میخى است که علاوه بر سنگ، بر لوحهای زرّین و سیمین، سنگ وزنه، مُهر و ظرف برجاى مانده و نگارش آنها همزمان با تألیف آنهاست.
مهمترین کتیبههایى که به زبان فارسى باستان نگاشته شده است (براى آگاهى از متن کتیبهها، نک: کنت، ص. ١۵۶-١١۶ ) عبارت است از: کتیبههاى داریوش در بیستون (مهمترین و مفصّلترین کتیبهی داریوش به سه زبان فارسى باستان، اَکَّدى و ایلامى)، فارس (تخت جمشید و نقش رستم)، سوئز و الوند و کتیبههاى خشیارشا در تخت جمشید (که از آن میان سنگ نوشتهی سه زبانه مشهور به دَیوَه از مهمترین کتیبههاى این زبان است)، و الوند (لوکوک، ص ٢٧٧-١٧٩ ). آنچه در این سنگنوشتهها آمده مربوط به سیاست و حکومت است. هر متنى که به نام داریوش اوّل نوشته شده دارای مقدّمه، بخش اصلى و مؤخّره است و سنگْ نوشتههاى جانشینان او، جدا از کتیبهی دَیوَهی خشیارشا (که اندک تقلیدى از عبارت بندیهاى نوشتههاى داریوش در آنها دیده نمىشود و حکایت از تسلّط کافى نویسنده بر نوشتن دارد)، تکرار عبارتهای پیشین داریوش است. طرح اصلى کتیبهها به طور کلّى و با اندکى تفاوت (بسته به مراد نویسنده) به صورت زیر است: ستایش اَهورَمزدا؛ معرّفى شاه؛ نام سرزمینهاى خراجگزاریایاد کردن ساختن بنا؛ ذکر فرو نشاندن شورشها؛ دعایا اندرز به شاهان آینده، همراه با شکرگزارى از اهورَمزدا. کوشش داریوش براى تبدیل زبان فارسى باستان به زبانى ادبى هرگز به نتیجه نرسید. او در سنگنوشتهها، با لحنى به دور از مبالغه، با دقّت بیان، سادگى واژهها و کوتاهى جملهها، یکنواختى زبان آنها را جبران مىکند. این نوشتهها طبعاً عارى از تخیلات ادبى و صُوَر خیال است و بهرغم ارزش آنها از نظر تاریخى و زبانشناختى، فاقد اهمّیت ادبى است (گرشویچ، همان، بند ١۵-۵ ؛ تفضّلى، ص ٢٣ـ٣١؛ زرشناس، زبان و ادبیات ایران باستان ، ص ١۵ـ٢١). بنابر گزارش نویسندگانیونانى، ادبیاتِ حماسى زبان فارسى باستان نیز احتمالاً به صورت شفاهى وجود داشته است (همو، میراث ادبى شفاهى در ایران باستان ، ص ٢۵ـ٣۶). افسانهی زوپیر ،یا برخى روایتهای مربوط به کورش و داستانهاى مربوط به بردیاى دروغین، از آن جمله است (کریستنسن، کارنامهی شاهان ، ص ٨٢ ، ٨٧ـ٨٨).
۲-۱-۴٫ زبان اوستایی: این زبان زبان یکی از نواحی شرق ایران بوده و تنها اثر بجا مانده از این زبان، کتاب اوستا است و کهن ترین نوشته¬ای که از این زبان باقی مانده گاتاهای زرتشت است (ابوالقاسمی،تاریخ زبان فارسی)
۲-۱-۴-۱٫ ادبیات اوستایى
زبان اوستایى که در ایرانویج، سرزمینى از نواحى شرق ایران (احتمالن خوارزم، یا مرو و یا بلخ)، بدان سخن مىگفتهاند (آموزگار و تفضّلى، ص ٢١ـ٢٣) زبانى است که کتاب دینى زردشتیان، اوستا، بدان نوشته شده است. از این زبان جز کتاب اوستا و آثار وابسته به آن اثر دیگرى برجاى نمانده است. قدیمترین آثار این زبان به سدههاى دهم.- هشتم ق.م تعلّق دارد، امّا به سبب اهمّیت سنّت شفاهى، کتاب اوستا تا سدهی چهارم.م نوشته و مدوّن نشده بود. در این تاریخ، مقارن پادشاهى شاپور ساسانى (کلنز، همانجا)، و پس از رسمیتیافتن دین زردشتى، این مجموعه با خطّى ویژه به نام «دیندبیرى» (=.خطّ دینى)، که به همین منظور از روى خطّ فارسى میانهی کتابى و خطّ پهلوى زبورى ابداع شده بود، با تلفّظ موبدان اواخر دورهی ساسانى به نگارش درآمد (نک: اوستایى، خطّ و زبان * ). اوستایى که امروز در دست است و به صورت دست نوشته از ١٢٧٨م به بعد نسخهبرداری شده است (گرشویچ، همان، بند. ١٧ ) نزدیک بهیک سومیایک چهارم اوستاى دورهی ساسانى است. اوستاى نوشتهی روزگار ساسانیان، بنابر کتاب دینکرد (کتاب ٨ ، فصل ١ ، بند ١٧-٧ ) در ٢١ نَسْک (=.باب) تدوین شده بود. این کتاب تألیف عظیمى بود، دربر دارندهی مطالبى دربارهی پیدایش جهان و رستاخیز، نجوم و پزشکى، زندگى زردشت و تاریخ انسان، حماسهها و استورههاى کهن و مجموعهاى از دانستنیهاى گوناگون. همهی اوستا از نظر زبانیکدست نیست. این تفاوت را مىتوان ناشى از اختلاف گویشىیا قدمت برخی از بخشهاى آن دانست. متنهاى اوستایى را براساس قدمت زبانى و ویژگیهاى دستورى و زبانشناختى و نیز از دیدگاه آموزههاى بنیادى و محتواى مذهبى مىتوان به دو دستهی اوستاى گاهانى و اوستا ى متأخّر بخش کرد: ١. اوستاى گاهانى.. متنهاى گاهانى، که در حدودیک ششم از اوستاى موجود را دربر مىگیرد، تنها مأخذ معتبر درخصوص زندگى زردشت است و در مجموع آموزهی خالص بنیادگذار آن را باز مىنماید. اوستاى گاهانى دارای این بخشهاست:
الف. گاهان: ( گاتهایا گاثاها ) قدیمترین بخش اوستا ظاهرن سرودهی خود زردشت مشتمل بر هفده سرود است که در اوستاى کنونى بخشی ازیسنا * ست. شعرهای گاهان هجایى است و از نظر ساختمانى با شعرهای ودایى مشابهت دارد. متأسّفانه ناآشنایى کامل با اندیشههاى زردشت (مانند رابطهی خاصّ انسان و داناى همه چیز)، مشکلات دستورى (صرفى و نحوى)، ابهامات واژگانى و پیچیدگى زبان شعر موجب شده است که اوستاشناسان در فهم و ترجمهی گاهان با دشوارى روبهرو شوند. ترجمهی گاهان به زبان فارسى میانه (=.پهلوى) نیز کمک چندانى به فهم بهتر آن نمىکند. به نظر گرشویچ (همان، بند. ٢٣ )، به رغم این دشواریهاى زبانى، عقاید رفیع و والاى زردشت از میان این شعرهای غنایى دینى که براى بیان اندیشههاى روشن و انسانى و تحوّلى در اندیشه، در قالبى زیبا و لطیف سروده شده، پیدا است. گاهان را به پنج «گاه» (=بخش) تقسیم کردهاند و هر «گاه» داراى فصلهایى به نام «ها » است.
ب. «یسنهاى هفتها»: این بخش، که به نثر است و پس از گاهان قدیمترین بخش اوستا است، «یسْنهاى هَپْتَنگهایتى »یا «یسْنهاى هفت فصل» نیز نامیده مىشود و مشتمل بریسْنْهاى ٣۵ تا ۴١ است. ج. دعاهاىیسن ٢٧ . در این بخش از اوستاى گاهانى متن دعاهاى معروف زردشتى مانند اَهُونَوَر ، اَشِمْ وُهُو وینْگهِههاتام آمده است. ٢. اوستاى متأخّر: این بخش از اوستا تقریبن پنج ششم کتاب مقدّس زردشتیان را دربر مىگیرد و اوستاى جوان نیز نامیده مىشود. در این بخش، گرچه دشواریهاى زبانى کمترى وجود دارد، ولی با اشکالات بسیارى در فهم متن روبهرو مىشویم که نتیجهی تلفیق عقاید پیش از زردشت با گفتههاى او و جذب عناصرى از آیینهاى گوناگون در دین زردشتى به سبب گسترش آن در نواحى گوناگون ایران است. اوستاى متأخّر بازنماى دین زردشتى متأخّر و به طور کلّى نمایندهی تفکّر مذهبى ایران پیش از اسلام است. دربارهی تاریخ تألیف و تدوین آن نمىتوان بهیقین سخن گفت. امّا احتمال دارد که یشْتهاى کهن، یعنى قدیمترین بخش اوستاى متأخّر، به سدهی هشتم یا نهم ق.م تعلّق داشته باشد (بویس، تاریخ آیین زردشتى ، ج. ۱ ، ص ١٩ ) اوستا ى متأخّر دارای بخشهاى زیر است که از آن میان فقط ارزش ادبى یشتها را با گاهان مىتوان سنجید و دیگر بخشهاى آن ارزش ادبى چندانى ندارد:
الف. یسْنا: یسن به معنى «ستایش و نیایش»، مشتمل بر دعاها و سرودهاى دینى و ذکر ایزدانى که براى شرکت در مراسم یسْنَهیایسنا خوانده مىشوند و نثارهایى که به آنان تقدیم مىشود. این بخش از ٧٢ «ها» (=.فصل) تشکیل شده و هر «ها» دارای بندهایى با اندازههاى متفاوت است. گاهان و «یسنهاى هفتها» در میان یسنها جاى دارند؛ از اینرو، این بخش ۴٨ «ها» را دربر مىگیرد.
ب. ویسْپْرَد: به معنى «همهی ردان =.سروران)»، دارای ٢۴ «کرده» (=.فصل) و مطالب آن اغلب برگرفته از یسْنها و مکمّل آنهاست. که به ویژه در عیدهای مذهبى مانند گاهنبارها (=جشنهاى فصلى) خوانده مىشود.
ج. خُرده اوستا: این مجموعه، که اوستاى کوچک نیز نامیده مىشود، دربر دارندهی دعاها و نیایشهاى کوتاه ویژهی دینور زردشتى در برابر دعاى خاصّ روحانیان است. آذربادمَهْرَسْپندان، موبد موبدان زمان شاپور دوم ساسانى، این مجموعه را مدوّن کرد و مهمترین بخشهاى آن عبارت است از: نیایش، سى روزه و آفرینگان یا دعاهایى که همراه با اهداى نذورات خوانده مىشود (تفضّلى، ص ۴٣).
د. وندیداد * . صورت قدیمتر واژهی ویدیوداد به معنى «قانون جدایى و دورى از دیوان» است. این کتاب در ٢٢ فَرگَرْد (=.بخش) تدوین شده و در حقیقت رسالهی عملی »ها» است به صورت پرسش و پاسخ (اهورَمزدا به پرسشهاى زردشت پاسخ مىدهد). وندیداد نوزدهمین نَسْک از اوستاى دورهی ساسانى و یگانه نسکى است که از آن دوران به صورت کامل به دست ما رسیده است. پرسشهاى وندیداد در باب قوانین تطهیر و کفّارهی گناهان است. چند داستان استورهاى مانند داستان جم (فرگرد ٢) و بخش جغرافیایى مشروحى دربارهی سرزمینهاى گوناگون (فرگرد ١) از دیگر بخشهاى وندیداد است. گرشویچ این بخشِ اوستا را مهمترین بخش آن و مرجعى آگاهى دهنده دربارهی واقعیتهاى زندگى باستانى شرق ایران مىداند (همان، بند. ٢٧-٢۶ ).
ه…یشْتها: .یشت به معنى «ستایش و نیایش» و از نظر لغوى همریشه با واژهی کهن یسْن و واژههاى «جشن» و «ایزد» در زبان فارسى است. این بخش دارای ٢١ یشت است و هر یشت به چند کرده (=.بخش) تقسیم مىشود. تفاوت یشْتها با یسنا در مضمون آنهاست.یسْنْ نیایشهایى عامّ براى آیینهاى گوناگون ستایش و یشت سرودهایى در ستایش ایزدان است. یشتها از نظر کمّیت و قدمت یکسان نیستند (کریستنسن، مزداپرستى در ایران قدیم ، ص ۵۵ به بعد). هر یشت بزرگ (از جمله یشت ۵، ٨، ١٠ ، ١٣، ١٧، ١٩) که داراى بخشهاى کهن است معمولاً دارای وصف، مدح و به یارى خواندن ایزدى است که آن یشت بدو اختصاص دارد و در جاىجاى آن استورهها و حوادث تاریخى به صورت ضمنى و بسیار فشرده و مبهم یاد مىشود. مىتوان گفت که بخشى از تمامىیشتها موزون است. برخى ایرانشناسان وزن آن را هجایى (بر اساس شمار هجاها در هر مصراع)، و گروهى دیگر ضربى (بر اساس تکیه) مىدانند (لازار، «وزن اوستاى متأخّر»، ص. ٢٨۴ ؛ همو «تصنیف و وزن در یشتهاى اوستا »، ص. ٢٢٨-٢١٧ ). برترى یشتها بر دیگر بخشهاى اوستا به سبب پویایى و شاعرانه بودن آن است که با ویژگى آیینى و دینى دیگر بخشهاى اوستا همخوانى ندارد. ایزدان در یشتها از مهارتها و ویژگیهاى حماسى و جذّابى برخوردارند و با زبانى شاعرانه وصف شدهاند. مثلاً مهر یشت، در ٣۵ کرده، اثرى برجسته و بدیع از نظر توانایى توصیف و تشبیهات شاعرانه و صوَر خیال در ادبیات متقدّم هند و اروپایى است. قرینه سازى در نقل روایتهاى اساتیرى و حماسى مانند نبرد تیشتر با دیو «اپوش» در تیشتر یشت و کاربرد دو مجموعهی متفاوتِ اسامى و افعال براى موجودات اورمزدى و اهریمنى از دیگر ویژگیهاى یشتها است (گرشویچ، همان، بند. ٢٢-٢١ ). علاوه بر متنهاى نسبتن مشروحى که نام برده شد، متنهاى کوتاهترى نیز در شمار متنهاى اوستاى متأخّر جاى دارند که عبارتاند از هیربدستان و نیرنگستان ؛ هادُخت نَسْک ، اَوْگمَدَیچا ؛ وَیثا نَسْک؛ آفرین پیغامبر زردشت؛ وِشْتاسْپ (=.شداسب) یشت و شمارى واژه و جملهی اوستایى موجود در فرهنگ اویم * ، شایست نشایست * ، پرسشها * و غیره آخرین بخش اوستاى متأخّر را تشکیل مىدهد (براى آگاهى از زبان و ادبیات اوستایى، نک: گرشویچ، همان، بند ۴٣-١۶ ؛ تفضّلى، ص ٣٣ـ٧٢؛ زرشناس، زبان و ادبیات ایران باستان ، ص ٢١ـ٣١).
در میان متنهاى موجود اوستایى، گاهان و یشتها ارزش ادبى ویژهای دارند. این دو بخش اوستا که منظوماند، از نمونههاى والاى ادبیات متقدّم هند و اروپایى و داراى ارزش ادبى درخور توجّهىاند.
۳- زبان های ایرانی در دوره میانه :
در دوره میانی زبان های ایرانی به سبب شباهت هایی که از نظر دستوری دارند به دو گروه تقسیم شده اند ۱- گروه ایرانی میانه شرقی و ۲- گروه ایرانی میانه غربی
۳-۱٫ گروه ایرانی میانه شرقی :
این گروه شامل زبان های بلخی ، سکایی ، سغدی و خوارزمی است.
۳-۱-۱٫ زبان بلخی: زبان قدیم بلخ است و تا سال ۱۹۵۷ اثری از آن در دست نبود تا آن که باستان شناسان فرانسوی توانستند کتیبه ای در سرخ کتل (میان بلخ و بدخشان) به دست آورند پس از آن در کتیبه های دیگری نیز از این زبان به دست آمد از این زبان در وره باستان وجدید اثری به دست نیامده است
۳-۱-۲٫ زبان سکایی : از زبان سکایی در دوره میانه نیز آثار زیادی به دست آمده است به این زبان مهم آریایی تا سده یازدهم میلادی در کاشغر و حوالی آن سخن گفته می شده و پس از آن با هجوم ترکان جای خود را به ترکی داد گویش های پامیری بازمانده های زبان سکایی هستند (ابوالقاسمی،تاریخ زبان فارسی). از زبان سکاها، که طایفههایی ایرانى بودند و در دو سوى دریاى خزر، دشتهاى جنوب روسیه و ماوراءالنّهر مىزیستند، اثر نوشتهای برجاى نمانده است (همان، بند ٣ ). هرودت از افسانههایى مربوط به اصل و منشأ سکاها و نیز از داستانهایى به زبان سکایى دربارهی اَریمَسْپىیک چشم و گریفینهاى محافظ طلا نام مىبرد (هرودوت، ج ٢ ،
۳-۱-۳٫ زبان سغدی : زبان سرزمین سغد و شهر مهم آن بخارا بوده است از این زبان در دوره باستان اثری در دست نیست اما آثار زیادی از آن در دوره میانه به دست آمده است. زبان سغدی در سده چهارم جای خود را به پارسی داد امروزه زبان یغنابی که در دره یغناب رواج دارد بازمانده این زبان می باشد.
۳-۱-۴٫ زبان خوارزمی: زبان قدیم خوارزم بوده است که تا زمان مغول در خوارزم رواج داشت و پس از آن جای خود را به زبان ازبکی داد. (خوارزم به احتمال بسیار زیاد خواستگاه نخستین آریایی ها بوده است)
۳-۲٫ گروه ایرانی میانه غربی :
این گروه زبان پارسی میانه و زبان پهلوی اشکانی را دربر می گیرد.
۳-۲-۱٫ زبان پهلوی اشکانی : از این زبان در دوره باستان اثری باقی نمانده اما از دوره میانه آثار مهمی باقی مانده که مهمترین آنها کتیبه اردوان پنجم در شهر شوش ، کتیبه های پادشاهان نخستین ساسانی و دو کتاب یادگار زریران و درخت آسوریک است
۳-۲-۲٫ زبان پارسی میانه : این زبان دنباله پارسی باستان است و در دوره ساسانی زبان رسمی ایران بوده است به این زبان پهلوی ساسانی هم گفته می شود از این زبان در دوره میانه چهار نوع اثر به چهار الفبای مختلف به جا مانده است کتیبه های شاهان و مردان مهم دوره ساسانی ، زبور پهلوی ، آثار زردشتیان وآثار مانویان .
۴٫ ادبیات میانهی غربی
الف. ادبیات پارتى (پهلوى اشکانى). پارتى، زبان رسمى ایران در دورهی فرمانروایى سلسلهی اشکانى (میانهی سدهی سوم ق.م.ـ ربع اوّل سدهی سوم م)، یکى از زبانهاى ایرانى میانه است. از صورت باستانى این زبان اثرى به دست نیامده است، امّا از دورهی میانهی آن نوشتههایى بر روى سنگ، چرم، سفال، فلز، سکّه، مُهر و جز آنها به خطّ کتیبههاى پارتى و نوشتههایى از مانویان به خطّ مانوى (نک: ادبیات مانوى، همین مقاله) در دست است. سنگنوشتههاى دو یا سه زبانهی شاهان ساسانى، بنچاق اورامان و آثار دورا اوروپوس مهمترین آثار برجاى مانده از این زباناند (تفضّلى، ص.٧۶ـ٧٩). در میان آثار برجاى مانده از زبان فارسى میانه (پهلوى) دو رساله به نامهای درخت آسوریگ * و یادگار زریران * وجود دارد که با توجّه به شواهد زبانشناختى مىتوان آنها را متنهایى دستکارى شده از زبان پارتى به خطّ فارسى میانه دانست. آثار کتیبههاى این زبان از نظر تاریخى، زبانشناختى اجتماعى و گاه دینى دارای اهمّیت بسیارند. امّا از نظر ادبى ارزش و اهمّیت چندانى ندارند.
از ادب پارتى در دورهی پارتیان متنى به شکل اصلى به دست ما نرسیده است، تنها از روى شواهد مىتوان گفت که در دورهی اشکانیان آثار ادبى غیردینى خواه به شعر و یا به نثر موجود بوده است. این آثار به صورت سنّتى شفاهى تا پس از ظهور اسلام نیز ادامه داشته و پیشینهی ادبیات درخشان نوشته شده در صدر اسلام است، گویا ادبیات غیردینى پارتى بیشتر منظوم بوده و قصّهگویان و نقّالان حرفهاى، با همراهى ساز، آنها را روایت کردهاند: گروهى از این خنیاگران حرفهاى گوسان (بویس، «گوسان پارتى و سنّت خنیاگرى ایرانى»، ص. ۴۵-١۰ ) نام داشتند. گوسانها شاعران و موسیقىدانانى دورهگرد و در حقیقت حافظ داستانهاى ملّى ایران بودند و آنها را، به ویژه به زبان شعر، نقل مىکردند (همو، «نوشتهها و ادبیات پارتى»، ص. ١١۵۵ ). از این داستانها، بعدها در گردآورى و تدوین خداىنامهی * پهلوى استفاده شده است. ویس و رامین *یکى از منظومههاى عاشقانهی فارسى است که اصل پارتى داشته است. داستان بیژن و منیژه * در شاهنامه نیز شاید داراى اصل پارتى باشد (خالقى مطلق، ص ٢٧۴ به بعد).
ب. ادبیات فارسى میانه (پهلوى). فارسى میانه زبان رسمى ایران در دوران ساسانیان و دنباله زبان فارسى باستان بوده است. خطهایى که در نگارش نوشتههاى فارسى میانه به کار رفته است مأخوذ از خطّ آرامى و عبارت است از: خطّ فارسى میانهی کتیبههاى؛ خطّ فارسى میانهی کتابى؛ خطّ فارسى میانهی مسیحى (=.زبورى) و خطّ مانوى (نک: پهلوى، خط و زبان * ).
آثار ادبى برجاى مانده از زبان فارسى میانه به دو گروه دینى و غیردینى تقسیم مىشود. آثار دینى بیشتر در سدههاى سوم و چهارم ق، یعنى زمانى که دیگر دین زردشتى دین رسمى ایران نبود، تدوین نهایى یافت و در طى زمان به سبب تعصّبات دینى، جنگها و ستیزها و به ویژه حملهی مغول نابود شد. امّا آثار غیردینى و ادبى محض و گاه تفنّنى (به شعر یا نثر) به سبب اهمّیت سنّت شفاهى در ایران پیش از اسلام، به صورت نوشتارى درنیامد و سینه به سینه حتا به دوران پس از اسلام منتقل شد و پس از آن رفتهرفته رو به فراموشى نهاد. صورت نوشته آنها نیز با تغییر خطّ پهلوى به عربى و تحوّل زبان پهلوى به فارسى و یا به علتهای سیاسى و مذهبى از میان رفت. البته ترجمهی عربى و فارسى برخى از آنها مانند کلیله و دمنه * در دست است. شعر پهلوى نیز با تحوّل زبان و تغییر وزن هجایى به عروضى و از رونق افتادنِ موسیقى (چون این شعرها غالبن همراه با موسیقى خوانده مىشد)، به وضعى مشابه دچار شد (نک: پهلوى، زبان). آثار برجاى مانده از زبان فارسى میانه عبارت است از
١. آثار کتیبهاى (غیرکتابى)؛
٢. آثار کتابى
٣. زبور پهلوى
۴. برخى جملهها و لغات پراکنده که در کتابهاى عربى و فارسى (به خطّ عربى.ـ فارسى) آمده است؛
۵. آثار مانویان
آثار کتیبههاى فارسى میانه نوشته شده در دوران ساسانیان تنها از نظر زبانشناختى و تاریخى (تنها منبع ایرانى تاریخ ساسانى)، اجتماعى و حتا دینى اهمّیت دارند. این کتیبهها، که متن آنها به دست دبیران ادارى نوشته شده، پر از لفّاظى است. در میان آنها شاید بتوان کتیبهی شاپوریکم در کعبهی زردشت را مستثنا کرد، زیرا بسیار اندیشیده و سنجیده نوشته شده است و علاوه بر آگاهیهاى تاریخى، جغرافیایى و اجتماعى آگاهیهاى ارزشمندى در زمینهی شناخت زبان فارسى میانه به دست مىدهد. آثار کتابى، که بخش بزرگى از آنها در زمرهی ادبیات دینى زردشتى است، داراى ارزش ادبى چندانى نیست و اهمّیت آنها بیشتر از نظر زبانشناسى و ریشهشناسى است. بخش برجسته و متمایز ادبیات فارسى میانه را شعرهای غیردینى تشکیل مىدهد که اساس آنها به گوسانها (نک: ادبیات پهلوى اشکانى، همین مقاله) بازمىگردد و با نگرش پیوندى نداشت. سنّت شفاهى خنیاگرى، که با برافتادن شاهنشاهى ساسانى ضربهی سختى دیده بود، در زمان حکومتهاى محلّى دودمانهاى ایرانى در جامهاى نو حیاتِ تازهاى را آغاز کرد. جوهر شعرى، صوَر خیال و تصویرسازى شعر ساسانى با رنگى غیرزردشتى و با وزن و قافیهی شعرهای عربى به حیات خود ادامه داد.
۵٫ ادبیات میانهی شرقى
الف. ادبیات سغدى
متنهای سغدى شناخته به سه خطّ سغدى، مانوى و سریانى نوشته شده است و آثار به دست آمده از این زبان را در دورهی میانه برحسب موضوع مىتوان به دو گروه غیردینى و دینى بخش کرد. مهمترین بخش ادبیات زبانهاى ایرانى میانهی شرقى و متعلّق به دورانى از سدهى هشتم تا یازدهم.م/ دوم تا پنجم ق است و به پیروان دینهای بودایى، مسیحى و مانوى تعلّق دارد (براى آگاهى بیشتر، نک: قریب، ص نوزده. بیست و چهار).
ب. ادبیات خوارزمى
خوارزمى زبان قدیم خوارزم (بخشى از ازبکستان و جمهورى ترکمنستان امروزى) بوده که تا اواخر سده چهاردهم.م (٨ ق) زبانى زنده بوده است. آثار بازماندهی آن دارای آثار و مدارک خوارزمى میانه (خوارزمى قدیم) متعلّق به سدههاى سوم یا دوم ق.م تا سدهی نخست ق و به خطّ قدیم خوارزمى، اقتباس شده از خطّ آرامى، یعنى خطّ آرامى.ـ خوارزمى است. سکّهها و کتیبههایى بر چوب، چرم، ظرفهای نقره و دیوار استوانها مهمترین این آثار را پدید مىآورد (همان، ص.١٧٣ـ١٧۴).
ج. ادبیات سکایى
آثار برجاى مانده از زبان سکاها در دورهی میانه، که از سین کیانگ (ترکستان چین) در آغاز سدهی بیستم.م به دست آمده است، شواهدى از دو گویش متفاوت این زبان را ارائه مىکند: گویش شمال غربى (معروف به تُمْشُقى ، که گویش کهنترى است) و گویش شرقى (معروف به خُتَنى). تقریبن تمامى این آثار متعلّق به بوداییان است و از سنسکریت ترجمه شده و گونهاى ادبیات ترجمهاى دینى است.
د. ادبیات بلخى
بلخى زبان مردم سرزمین بلخ باستانى (شمال افغانستان کنونى) یگانه زبان ایرانى میانه است که نظام نوشتارى آن بر الفباى یونانى بنا نهاده شده است. آثار بازمانده از این زبان که به اواسط سدهی دوم تا اواسط سدهی نهم م تعلّق دارد، اینهاست: سکّههاى شاهان کوشانى، به خطّ تحریرى یونانى.ـ بلخى، چهل مُهر به همان خط، کتیبهی نوکونزوک، در مدخلِ دژـ معبد بَغْلان در سرخ کُتَل (گرشویچ، «ادبیات بلخى») و سنگنوشتهی رَبَتک ، متعلّق به کنیشکهی بزرگ کشفشده در استان بغلان افغانستان (سیمز ویلیامز، «یادداشتهاى دیگرى دربارهی کتیبهی بلخى ربتک»، ص ٩٧-٧٩ )، از مهمترین آثار زبان بلخىاند (نک: بلخى، زبان و آثار * ).
ه. ادبیات مانوى
آثار مانوى قدیمترین آثار ادبى مدوّن به زبانهاى ایرانى (فارسى میانه، پارتى، سغدى و بلخى)، صرفنظر از آثار کتیبهاىاند. این آثار که به خطّ مانوى (اقتباس شده از خطّ تَدمُرى) نوشته شده و متعلّق به دورانى میان سدههاى سوم و نهم است، به صورت قطعههاى پراکنده و آسیب دیده در اوایل سدهی بیستم.م از ویرانههاى صومعههاى مانوى در تورفان، واقع در ترکستان چین، به دست آمده است. محتواى آثار مانوى اساسن دینى و تشکیلشده از عناصر سامى، و سامى.ـیونانى است (زرشناس، «مانویت، آموزهی دو بُن»، ص ٢١٧ـ٢٣۶).
۷٫ ادبیات ایران پس از اسلام
شمارهی آثاری که از دورهی پیش از اسلام به دو زبان پهلوی و دری باقی است بسیار اندک است. مهمترین اثر باستانی به زبان دری دارای متنهای مانوی و ترجمهی بخشهای اوستا به دری کهن معروف به پازند است . زبان دری آن عصر نیز در برخی کتیبههای شاهان ساسانی به کار رفته است. هر دو زبان دری و پهلوی پیش از ورود اسلام دارای ادبیات ویژهی خود بودهاند. این ادبیات بدبختانه به دست ما نرسیده است. تاریخ نخستین سلسلههای ایرانی در دورهی اسلامی از سال ۵٢٠ آغاز میشود. سلسلههایی که در نواحی شرقی ظهور کردند، سیاستهای ملّی خود را بر پایهی زبان بر پای داشتند. از آنجا که زبان این خطّهها «دری» بود، ادبیاتی که به این زبان ایجاد شد ناگزیر ادبیات پهلوی را تحتالشعاع قرار داد. در سال ۴٢٩ ترکان سلجوقی برای یورش به ایران از ترکستان سرازیر شدند. آنان رفتهرفته بر سراسر مملکت غلبه یافتند. چون آنان از سمت مشرق میآمدند و عمّال اداری ایشان نیز به این منطقه تعلّق داشتند، طبیعی بود که فارسی دری را به عنوان زبان دربار خود اختیار کنند، زبانی که آن را تا اقصا نقاط ایران با خود بردند. در نتیجه در ربع اول سدهی پنجم/یازدهم، دری جایگاه زبان ادبی رایج در سراسر کشور را به دست آورده بود. این زبان در مناطق دیگری نیز که پهلوی تا بدان وقت زبان رایج آنها بود برتری یافت. از این تاریخ دری ادبی زبان بلامنازع ایران شد و پهلوی همچون بسیاری گویشهای دیگر که در مملکت شایع بود به حالت یک گویش تنزّل کرد.
آخرین بقایای پهلوی به صورت کتیبهها و مسکوکات موجود در تبرستان واقع در شمال ایران به نیمهی سدهی پنجم/یازدهم باز میگردد. نخستین نمونههای ادبیات پهلوی که به سدههای نخستین هجری تعلق دارد، دارای شماری کتاب با ماهیت مذهبی است که زردشتیان ایرانی دقیقن به قصد حفظ مبانی دینی خویش نگاشته بودند. این کتابها را هنگامی که زردشتیان به شبهقارهی هند مهاجرت کردند، به آنجا بردند. دانشمندان اروپایی از سدهی گذشته تاکنون متنهای آنان را طبع و نشر کردهاند. از این میان در مورد کتابهای معینی چنین ادعا میشود که آنها اصلن متعلق به عصر ساسانیان در پیش از اسلام بودهاند. گو اینکه شواهد فراوان برای اثبات این مدعا وجود دارد که این کتابها در دورهی اسلامی تألیف شدهاند. آنچه اکنون از آثار ادبی پهلوی شناخته شده، محدود به همین کتابها و رسالههاست. اینها نمایانگر آن است که ادبیات پهلوی به هر حال تا اواخر دورهی ساسانی به مقیاس وسیعی رونق داشته است. این حقیقتی انکارناپذیر است که در حالی که زبان دری در طی چهارصد سال مقدم بر عصر سلجوقی به عنوان زبان ادبی کشور شناخته میشد، پهلوی در شمال، جنوب و غرب ایران امروزی رونق داشت. از این زبان فقط شکل خاصّی از شعر، معروف به «فهلویات» به دست ما رسیده که دوبیتیهای باباطاهر عریان همدانی بارزترین نمونهی آن است.
۸٫ آغاز ادبیات جدید فارسی
زبان امروز ایران آخرین صورت تکاملیافتهی دری است و به زبان فارسی معروف است. گو اینکه خود مردم ایران واژهی «فارسی» را همیشه بر هر گونه زبانی که در مملکت رواج داشته اطلاق کردهاند. در گذشته، دو زبان مورد بحث که به طور همزمان رونق داشتهاند به «فارسی دری» و «فارسی پهلوی» مشهور بودهاند. زبان فارسی امروز یعنی دری، همچنان که در بالا گفته شد، در طی دورهی اسلامی در مشرق ایران پرورش یافت. مراکز مهم این زبان ماوراءالنهر و خراسان یعنی سمرقند، بخارا، بلخ، مرو، هرات، توس و نیشابور بود. این مراکز حتا تا سیستان کشیده میشد. این امر بازمینماید که چرا برجستهترین شاعران این زبان تا به عصر سلجوقی از همین شهرها برخاستهاند. زبان دری رفتهرفته از خراسان و ماوراءالنهر به دیگر بخشهای ایران گسترشیافت، به گونهای که مقارن دورهی غزنوی تا گرگان، دامغان و ری گسترش یافت و در عصر سلجوقی تا آذربایجان، اصفهان و همدان نیز سیر کرد. در ولایت فارس حتا در ایام سعدی و حافظ به مقام زبان رایج نایل نشد. هم از این روست که این دو شاعر بزرگ از تسلط بر این زبان و ابراز نبوغ شاعرانهی خویش از طریق آن لذت میبردند. هر دوی آنان به لهجهی پهلوی فارس نیز که به زبان شیرازی شهرت دارد شعر میسرودند.
منابع
ابوالقاسمی، محسن؛ تاریخ زبان فارسی؛ چاپ پنجم، انتشارات سمت؛ تهران.
بهار، محمد تقی ۱۳۶۹٫ سبک شناسی، جلد اول، امیر کبیر، تهران.
خانلری، پرویز ناتل؛ دستور تاریخی زبان فارسی؛ چاپ دوم، انتشارات طوس؛ تهران.
زرشناس،زهره ۱۳۹۰٫ زبان و ادبیات ایران باستان. دفتر پژوهشهای فرهنگی (چاپ دوم ۱۳۸۴، چاپ سوم
زرشناس،زهره ۱۳۹۰٫ ادبیات ایران از آغاز تا امروز برگرفته از سایت نور پرتال.