منبع: جمشید سرمستانی، گزیدهی شیوهنامهی جامع ویرایش و نگارش، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۰٫
منظور از زبان معیار «زبان نوشتاری مشترک متداول در جامعهی تحصیلکردهی کشور» است و به نوشتهای که با زبان فارسی معیار همخوانی داشته باشد نیز «نوشتار معیار» گفته میشود. نوشتار معیار باید ویژگیهای زیر را داشته باشد:
(۱) زبان ملی و رسمی، فرهنگی و علمی، مطبوعاتی و آموزشی کشور باشد.
(۲) زبان درسخواندگان ایرانی باشد.
(۳) به غیر فارسیزبانها آموزش داده شود.
(۴) نشانهها و عناصر محلی، لهجهای، لغات ورافتاده¬ی (مهجور) فارسی و لغات بیگانه در آن دیده نشود.
(۵) زبان تثبیت شده و دارای اصول معین باشد.
(۶) مطابق دستور زبان فارسی معاصر نوشته شده باشد. (ن.ک ۳: ص ۲۷)
همانگونه که از تعریفها بر میآید، این زبان باید چند ویژگی داشته باشد:
(۱) نوشتاری بودن: منظور از زبان معیار، زبانی است که در نوشتار بهکار میرود، نه در گفتار؛ زیرا دو زبان نوشتاری و گفتاری حتی در جامعهی تحصیلکردهی کشور نیز متفاوتند. برای مثال، یک استاد دانشگاه ممکن است در سخنرانی خود چنین جملهای بر زبان آورد: «ما که نمیتونیم هر چی رو که از غرب اومد دربست قبول کنیم.» در حالی که اگر همان فرد بخواهد همین جمله را به¬زبان نوشته درآورد، باید جملهای را که درپی آمده یا جملهای نزدیک به آن را بنویسید: «ما که نمیتوانیم هر چه را از غرب آمد بهطور کامل بپذیریم.»
(۲) مشترک بودن: این زبان باید زبان مشترک جامعهی تحصیلکرده باشد و اگر بخشهایی از این جامعه، هریک زبان نوشتاری ویژهی خود داشته باشند، آن زبانهای ویژه، مورد نظر ما نیست؛ بلکه زبانی مورد نظر ماست که بین همهی این جامعه مشترک باشد.
(۳) متداول بودن: ویژگی مهم زبان معیار، زنده و متداول بودن آن است؛ یعنی اگر شکلی از نوشتار در زمانی رایج بوده باشد، ولی امروزه دیگر آن شکل نوشتاری بهکار نرود، آن را زبان معیار نمینامیم. برای مثال، اگر چند قرن پیش در نوشتهای چنین آمده باشد: «چاکران کنون اندر رکابند و از حلقهی طاعت برون نتوانند رفت»، امروزه دیگر نمیتوان این شکل از زبان نوشتاری را بهکار برد و باید آن را بهزبان روز بیان کرد؛ یعنی برای مثال باید این جمله یا جملهای نزدیک به آن را بهجای آن بهکار برد: «اکنون دوستداران تو همراه تواند و نمیتوانند از تو نافرمانی کنند.»
(۴) تعلق به جامعهی تحصیلکرده: هرگاه فردی تحصیلکرده و فردی تحصیلنکرده بخواهند مفهومی یکسان را در غالب جملهای نوشته شده بیان کنند، چنین انتظار میرود که دو جمله را با دو شیوهی بیان متفاوت بیان کنند، ومعمولاً انتظار میرود که جملهی بیان شده از زبان فرد تحصیلکرده به زبان معیار نزدیکتر باشد.
یکی از کارهای ویراستار زبانی این است که با بررسی نوشته دریابد کجای آن از زبان معیار فاصله گرفته یا بهعبارتی با زبان معیار ناهمخوان شده است. مواردی که ممکن است یک نوشته را از زبان معیار دور سازد بهشرحی است که درپی میآید؛ ویراستار باید این موارد را بشناسد تا آنها را از نوشته بزداید:
۱ ـ بهکار بردن ساژههای غیررایج
همانگونه که گفته شد، یکی از ویژگیهای زبان معیار، متداول بودن ساژههایی است که در آن بهکار رفته است. همهی ساژههای بهکار رفته، از کلمه گرفته تا عبارت و جمله، همگی باید ساژههایی باشند که متعلق به زمان و دورهی همان نوشته باشند. برای مثال بهکار بردن ساژههایی مانند «کبوس» بهجای «کج»، «نابیوسان» بهجای «ناگهان»، «ماژ» بهجای «عشرت، خوشی، آسودگی»، «سهمگن» بهجای «سهمگین»، «سهمیدن» بهجای «ترسیدن»، و «شمانیدن» بهجای «ترسانیدن»، یا «زیادت کافران بر مسلمانان به نفوس» بهجای «فراوانی نسبت جمعیت کافران به مسلمانان»، همگی مثالهایی از بهکار بردن ساژههای غیررایج یا منسوخ بهجای ساژههای رایج و زنده هستند.
۲ ـ افراط در فارسینویسی
همانگونه که در جای خود گفته خواهد شد، نشاندن واژههای غیرفارسی بهجای واژههای فارسی کار لازم و پسندیدهای است که به حفظ هویّت زبان فارسی کمک میکند. ولی این کار نباید تا بدانجا پیش رود که بهجای واژههای غیرفارسی جا افتاده در زبان فارسی، واژههایی را بگزینم که ناآشنا و غیررایج باشند و خواننده آنها را نپذیرد یا نداند، و یا حتی آنها را به¬استهزا بگیرد. برای مثال، تبدیل جملهی «علی و رضا در معیت والد و والدهی خود برای تفرج به صحرا رفتند» به جملهی «علی و رضا با پدر و مادر خود برای گردش به صحرا رفتند» کاری پسندیده است؛ زیرا در جملهی دوم کلمههایی را بهکار بردهایم که فارسی هستند، خواننده آنها را، هم میپذیرد و هم میفهمد، و هم برای او خندهآور نیستند. ولی تبدیل جملهی «مذکر یا مؤنث بودن شرکتکنندگان تأثیری در پذیرفته شدن آنها نداشته است» به جملهی «نر یا ماده بودن شرکت کنندگان تأثیری در پذیرفته شدن آنها نداشته است» برای خواننده، هم خندهدار است و هم ناپذیرفتنی. پس در گزینش واژههای فارسی بهجای واژههای غیرفارسی همواره باید میانهروی را رعایت کرد.
۳ ـ تأثیرپذیری از زبانهای بیگانه
پدیدهی دیگری که زبان نوشتاری را از زبان معیار دور میسازد «تأثیرپذیری از زبانهای بیگانه» است. این تأثیرپذیری در جایی ناپسند و ناپذیرفته است که برای بیان مفهوم ساژهای بیگانه، در زبان فارسی برابری (معادلی) وجود داشته باشد، ولی ترجمهی لفظبهلفظ آن ساژه، یا معنایی از معنیهای آن ساژه را که در آنجا کاربرد نداشته باشد، برگزیده باشیم. این تأثیرپذیری را که از ترجمهها به زبان فارسی سرایت کرده، در اصطلاح «گرتهبرداری یا گردهبرداری» مینامند. برای مثال، ساژهی «بهنوبهی خود» در جملهی «او آنها را راهنمایی کرد و ایشان بهنوبهی خود از او تشکر کردند» گرتهبرداری از ساژهی انگلیسی «in his turn» یا ترجمهی لفظبهلفظ آن است؛ درحالیکه در زبان فارسی برابرهای «هم» و «نیز» را میتوان برای بیان این مفهوم بهکار برد؛ یعنی گفت: «او آنها را راهنمایی کرد و ایشان نیز از او تشکر کردند.»
در مثالِ «او چیز بیشتری ندارد» نیز مترجم بهجای آنکه از دو معنی کلمهی «Further»، یعنی «بیشتر» و «دیگر»، معنی «دوم» را بگزیند، معنی نخست را که در اینجا کاربرد ندارد برگزیده است؛ پس بهجای آن باید گفت «او چیز دیگری ندارد».
(نمونههای فراوانی از این نوع گرتهبرداریها در مبحثی دیگر زیر عنوان «زدودن تأثیر نادرست زبانهای بیگانه بر زبان فارسی» خواهد آمد.)