منبع: جمشید سرمستانی، «گزیدهی شیوهنامهٔی جامع ویرایش و نگارش»، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲
وصف، متممی است که چهگونگی کلمه را بیان میکند؛ چنانچه در مثالهای بعد آمده است:
مثال ۱: مرد قوی سنگ را از زمین برداشت.
در اینجا «قوی»، وصفِ (صفت) فاعل (مرد) است.
مثال ۲: مرد سنگ سنگین را از زمین برداشت.
در اینجا «سنگین»، وصفِ (صفت) مفعول (سنگ) است.
مثال ۳: مرد، سنگ را بهسختی از زمین برداشت.
در این¬جا «بهسختی»، وصفِ (قید) فعل (برداشت) است.
چنانچه در مثالهای پیشآمد، وصف ممکن است تنها یک یا دو کلمه باشد، ولی گاهی برای وصف فاعل، مفعول یا فعل به چند کلمه که یک عبارت را تشکیل میدهند نیاز است، که در این صورت به آن «عبارت وصفی» میگوییم. پس عبارت وصفی عبارتی است (در نقش قید یا صفت) که برای وصف ساژهای دیگر (از جمله فعل، فاعل و مفعول) به¬کار میرود:
مثال ۱: همایون هنوز از راه نرسیده، شروع به داد و فریاد کرد.
در اینجا عبارت «هنوز از راه نرسیده» چهگونگی حالت فاعل (همایون) را بیان میکند.
مثال ۲: علی مردی را دید از روی درخت افتاده، از درد به¬خود میپیچید.
در اینجا عبارت «از روی درخت افتاده» چهگونگی حالت مفعول (مرد) را بیان میکند.
مثال ۳: دست و پا شکسته، کلماتی بر زبان میآورد که مفهوم نبود.
در اینجا عبارت «دست و پا شکسته» چهگونگی حالت فعل (بر زبان میآورد) را بیان میکند.
آوردن واو عطف بین عبارت وصفی و اجزای دیگر جمله، مانند آوردن واو عطف بین صفت و اجزای دیگر جمله غلط است؛ همچنانکه نمیتوان گفت یا نوشت:
«مرد قوی و سنگ را از زمین برداشت» یا «مرد سنگ سنگین و را را از زمین برداشت»، و یا «مرد سنگ را به¬سختی و از زمین برداشت».
اما ساختار دستوری دیگری مانند عبارت وصفی وجود دارد که آن را «وجه وصفی» فعل مینامیم؛ به مثالهایی که درپی آمده نگاه کنید:
مثال ۱: من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باقی و دلم شاد کنید.
(محمدتقی بهار)
صورت نثر مصرع دوم چنین است: قفسم را به باقی برده و دلم را شاد کنید.
مثال ۲: دریچهی سمت چپ را باز کنید، سپس دو پیچ روبهروی هم را باز کرده و در صورت آزاد شدن صفحهی محافظ، پیچهای زیر صفحه را باز کنید.
در دو مثال پیش، بنا به علتهایی، از جمله ضرورت شعری یا برای پرهیز از تکرار یک صیغهی صرفی فعل و تنوع دادن به آن، فعل جمله به¬صورت «وجه وصفی» (برده، باز کرده) آمده است. وجه وصفی (یا فعل وصفی) وجهی از وجوه چهارگانهی فعل است که زمان و شخص ندارد و زمان و شخص آن با زمان و شخص فعل یا افعال پس از آن مشخص میشود. این وجه از فعل، از آن جهت که مانند صفت مفعولیِ ساخته شده از فعل است، وجه وصفی نام گرفته است.
ساختار «وجه وصفی» با ساختار «عبارت وصفی» متفاوت است، زیرا جملهای که در آن وجه وصفی فعل به¬جای وجه اخباری فعل بهکار رفته (مانند «قفسم برده به جایی» و «دو پیچ روبهروی هم را باز کرده») برای وصف هیچ یک از اجزای جمله (فعل، فاعل، مفعول) نیامده، بلکه خود، جملهای مستقل است که بخشی از جملهی اصلی بزرگتر را تشکیل میدهد و میتواند با واو عطف به بخشهای دیگر جمله ربط داده شود. بهزبان دیگر، از آنجا که وجه وصفی یکی از وجوه چهارگانهی فعل است و میتوان پس از هر یک از وجوه فعل واو عطف آورد، پس از وجه وصفی فعل نیز میتوان واو عطف آورد، چنانکه که در جملههای «برو و از او تشکر کن»، «شاید برود و از او تشکر کند» و «معلمِ خود را به خانه دعوت کرد و از او تشکر کرد»، آوردن واو عطف پس از فعل درست است.
اما صاحبنظران و دستورنویسان فرقی میان «عبارت وصفی» و «وجه وصفی» نگذاشته و در نتیجه بهکار بردن واو عطف پس از وجه وصفی را نیز غلط میدانند؛ یعنی از نظر آنها، در همین جمله، گذاشتن واو عطف پس از فعل «نگذاشته» غلط است و بهجای آن میتوان ویرگول (،) گذاشت. اما باید توجه داشت که آوردن واو تنها پس از عبارت وصفی غلط است، نه پس از وجه وصفی.
کاربرد وجه وصفی
هنگامی که بتوان وجه اصلی (اخباری، التزامی یا امری) فعل را به¬کار برد، وجه وصفی را به¬کار نمی¬بریم؛ زیرا وجه وصفی تنها بنابه ضرورت و برای پرهیز از تکرار یک صیغه¬ی صرفی از یک فعل به¬کار می¬رود، همان¬گونه که در مثالهای بعد آمده است:
مثال ۱: از هر یک از دو ماده ۲۰۰ گرم بردارید. نخست آنها را در یک لیتر آب مخلوط کنید، سپس آنها را خشک کرده و بر پارچهای تیره و خشک در زیر آفتاب پهن کنید. («کرده» به¬جای «کنید» و برای پرهیز از تکرار آن آمده است.)
مثال ۲: دستها را بالا ببرید، بر روی سینهی پا بایستید، نفس را در سینه حبس کرده و پس از سیثانیه آن را رها کنید. («کرده» به¬جای «کنید» و برای پرهیز از تکرار آن آمده است.)
مثال ۳: دستگاه را به روی سکوی شمارهی ۱ ببرید، حرارت آن را تا ۱۲۰ درجهی سانتیگراد بالا برده و در همین حال آن را به روی سکوی شمارهی ۲ ببرید. («برده» به¬جای «ببرید» و برای پرهیز از تکرار آن آمده است.)
مثال ۴: نیروی پدافند از شهر باید نخست شهر را شناسایی و طرح کاربرد مختصات کلی آن را از پیش آماده کند و پایگاههای مناسب را در مناطق حساس پیشبینی کرده و در مواقع اضطراری از نیروهای متحرک برای رسیدن به محل استفاده نماید و طرحهای تهیه شده را از پیش تمرین کند. («کرده» به¬جای «کند» و برای پرهیز از تکرار آن آمده است).
بنابر آن¬چه گفته شد، به¬کار بردن وجه وصفی فعل به¬جای وجه اصلی آن – آن¬گونه که در برخی کتاب¬های دستورآمده- درست نیست:
ننویسید: احمد به خانه رفته، ناهار خورد.
بنویسید: احمد به خانه رفت و ناهار خورد.
ننویسید: شاید احمد به خانه رفته، ناهار بخورد.
بنویسید: شاید احمد به خانه برود و ناهار بخورد.
ننویسید: احمد به خانه رفته، ناهار می¬خورد.
بنویسید: احمد به خانه می¬رود و ناهار می¬خورد.
ننویسید: احمد به خانه رفته، ناهار خواهد خورد.
بنویسید: احمد به خانه خواهد رفت و ناهار خواهد خورد.
زیرا فعل¬های «رفت و خورد»، «برود و بخورد»، «می¬رود و می¬خورد» و «خواهد رفت و خواهد خورد» هرچند دوبه¬دو دارای یک صیغه¬ی صرفی هستند، ولی یک فعل نیستند.