منبع: جمشید سرمستانی، «گزیدهی شیوهنامهی جامع ویرایش و نگارش»، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲٫
تعریف و تاریخچه
نشانهگذاری سجاوندی عبارت است از گذاشتن نشانههایی (نقطه، ویرگول، پرانتز و…) در متن، که خواندن و درک درست مطالب را آسان میسازند.
«سجاوند»، تازی شده¬ی «سگاوند» و “سگاوند شهری است در دامنه¬ی کوهی به همین نام، نزدیک سیستان.” در قدیمترین متنهایی که در دست است اثری از نشانههای سجاوندی دیده نمیشود. تنها در متنهای باستانی یونانی و رومی، برخی نمونههای نشانهگذاری مانند دو نقطه رویهم دیده میشود. «محمدبن ابییزید طیفور» (متوفی ۵۶۰ ق) ملقب به «شمسالدین» و مکنی به «ابوالفضل السجاوندی القاری»، نخستینبار در سده¬ی ششم هجری قمری نشانههای هفت¬گانهی وقف را برای راه¬نمایی قاریان و درست¬خوانی قرآن کریم به¬کار برد. از همین رو نیز، این نشانهها را «سجاوندی»، و قرآنهایی را که این نشانهها در آن¬ها به¬کار رفته «قرآن سجاوندی» نامیدند.
این ابداع، کاتبان اروپایی کتاب مقدس را در سده¬های میانی (قرون وسطا) واداشت تا نشانههایی را در آن به¬کار برند. با اختراع چاپ، روی آوردن به استاندارد کردن نشانهگذاری نوشتهها بیش¬تر شد و «آلدوس مانوتیوس» و نوهاش نخستین تلاشها را برای این کار انجام دادند. نشانه¬های سجاوندی امروز، گسترش یافته و تکمیل شده¬ی همان نشانه¬ها هستند. (۳: ویکی پدیای فارسی)
قواعد نشانهگذاری
نشانهگذاری درست، نتایج زیر را دربر خواهد داشت:
(۱) آسانتر کردن خواندن متن.
(۲) آسانتر کردن درک متن.
(۳) جلوگیری از دوباره خوانی.
(۴) جلوگیری از نادرست خوانی.
(۵) زدودن ابهام.
به دو مثالی که درپی میآید، نگاه کنید. گذاشتن یا نگذاشتن نشانهی ویرگول در جاهای گوناگون یک جمله، موجب پدید آمدن معنیهایی متفاوت شده است:
مثال ۱: فرآیندهای مورد بحث در بخش قبلی، به¬طرز گستردهای تعمیم یافته است تا عمق موضوعات اصلاحات سیاسی در خاورمیانه را نشان دهد.
مثال ۲: فرآیند مورد بحث، در بخش قبلی به¬طرز گستردهای تعمیم یافته است تا عمق موضوعات اصلاحات سیاسی در خاورمیانه را نشان دهد.
پس بهکاربردن درست و بجای نشانههای سجاوندی موجب میشود که خواننده، متن را آنگونه بخواند و بفهمد که پدید آورنده میخواهد، و دستور زبان و آهنگ خواندن متن برای خواننده کاملاً روشن میشود. از آنجا که کاربرد اصلی نشانهگذاری، کمک به درستیِ خواندن و درک نوشته است، ویراستار باید آن را برای روان کردن جمله و دریافتنی کردن دستور آن بهکار گیرد.
نشانههای رایج در نوشتار فارسی عبارتند از: نقطه (.)، ویرگول (،)، نقطهویرگول (؛)، دو نقطه (:)، گیومه پایین (« »)، گیومه بالا (” “)، تیره¬خط (ـ)، دو تیره¬خط (ـ ـ)، پرانتز ، قلاب (] [)، کجخط (/)، نشانهی تعجب (!)، نشانهی پرسش (؟)، سه نقطه (…)، ابرو یا خط تابدار (~)، نشانهی همانندی یا تکرار (//).
۱ ـ نقطه
نقطه در موارد زیر به¬کار میرود:
(۱) در پایان جملههای خبری یا انشائی:
جمله¬ی خبری مانند: کسی که میانهروی پیشه کند درمانده نخواهد شد. (امام علی علیه السلام)
جملهی انشایی مانند: خدایا، در این لحظات سخت امتحان، نور ایمان را بر قلب ما بتابان. (شهید دکتر مصطفی چمران)
(۲) در میان کوتاه نوشتههای (حروف اختصاریِِ) فارسی و لاتین:
مثال ۱: ه .ق (هجری قمری)
مثال ۲: ن.ک (نگاه کنید به)
مثال ۳: ج.ا.ا (جمهوری اسلامی ایران)
مثال ۴: (سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا)=
C. I. A.(Central Intelligence Agency)
(۲٫۱) در پایان کوتاه¬نوشته¬ها نقطه نمی¬گذاریم، مگر هنگامی که کوتاه¬نوشته فقط یک حرف داشته باشد:
مثال: ف. شجری (فتح ا …شجری)
(۲٫۲) در املای فارسی نام¬های لاتین، پس از نام میانی کسان (افراد) نقطه نمی¬گذاریم:
مثال: جان اف کِندی
(۲٫۳) هرگاه کوتاه¬نوشته¬ها به¬صورت حرف¬های جدا از هم خوانده شوند در میان آن¬ها نقطه می¬گذاریم. (مانند مثال ۴ بند ۲)، ولی اگر به¬صورت کلمه خوانده شوند در میان آن¬ها نقطه نمی¬گذاریم:
مثال: (سازمان کشورهای صادر کننده¬ی نفت)=
(Organization of Petrolum Exporting Countries) OPEC
(۳) هنگامی که اجزای یک موضوع کلی، فهرستوار در زیر هم برشمرده شوند:
(۳٫۱) اگر هریک از بندهای در زیر هم آمده -بدون شمارش حرفها- دارای سه واژه یا کم¬تر باشند، در پایان آن¬ها هیچ نشانه¬ای نمی¬گذاریم:
مثال: فرماندهان عمر سه پیشنهاد به ایرانیان دادند:
(۱) اسلامآوردن ایرانیان
(۲) پرداخت جزیه
(۳) جنگ
رستم فرخزاد آخرین پیشنهاد را پذیرفت.
(۳٫۲) اگر دست کم یکی از بندها بیش از سه واژه داشته باشد، در پایان همه¬ی آن¬ها نقطه می¬گذاریم:
مثال ۱: صدام حسین برای آغاز جنگ بر چندانگیزه تاکید داشت:
(۱) اختلافات مرزی بین دو کشور.
(۲) تفاوتهای قومی و نژادی.
(۳) تصور این که ایران و ایرانی دشمن عراق و عرب است.
(۴) داعیهی رهبری دنیای عرب.
(۵) داعیهی سلطه بر خلیجفارس.
(۴) داشتههای درون جدولها:
(۱٫۴) اگر جمله باشند، در پایان آنها نقطه میگذاریم.
(۴٫۲) اگر جمله نباشند (واژه یا عبارت باشند)، در پایان آنها نقطه نمیگذاریم.
(۵) پس از نشانههایی مانند «!» و «؟» در پایان جمله، گذاشتن نقطه نه درست است و نه نیازی به آن هست، زیرا این دو نشانه پایان جمله را نیز نشان میدهند.
۲ ـ ویرگول
ویرگول (کاما) نشانهی درنگ کوتاه است. به¬طور کلی، هرگاه درنگ (مکث) کوتاهی در خواندن یا معنی جمله وجود داشته باشد، آن درنگ را با ویرگول نشان میدهیم. موارد کاربرد ویرگول به¬شرحی است که درپی میآید:
(۱) برای جدا کردن عطف بیان یا بدل، از باقی جمله:
مثال ۱: کودتای نظامی محمدعلی شاه به¬فرماندهی لیاخوف روسی، فرمانده¬ی نیروهای قزاق در ایران، صورت گرفت. (بدل)
(۲) پس از منادا، هنگامی که منادا در پایان جمله نباشد:
مثال: ای اهل ایمان، صدقههای خود را با منتگذاشتن ]بر صدقه گیرنده[ تباه مکنید.
(۳) برای جدا کردن فقرهها یا اجزای یک فهرست یا مجموعه، بهجای واو عطف بهکار میرود:
مثال ۱: او دربارهی اقتصاد کشورهای انگلیس، آلمان، فرانسه و بلژیک اطلاعات خوبی دارد.
مثال ۲: یقین بر چهار پایه استوار است: بینش زیرکانه، دریافت حکیمانهی واقعیتها، پند گرفتن از حوادث روزگار و پیمودن راه درست پیشینیان.
(۴) پس از فعل، در میان جمله، هنگامی که پس از آن، حرف ربط نباشد:
مثال ۱: تاکنون هر کس پا به داخل آن غار گذاشته، برنگشته.
مثال ۲: همهی میوههایی را که خریدی، خوردم.
مثال ۳: اجرای عملیات سیگنالی علیه گروهی از نیروهای دشمن که از خطوط ارتباطی زمینی استفاده میکنند، دشوار است.
مثال ۴: تا خودت به آن قله صعود نکنی، نمیتوانی زیبایی آن را درک کنی.
(۴٫۱) اگر پس از فعل، حرف ربط بیاید، ویرگول نمیگذاریم:
مثال ۱: هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات.
مثال ۲: آنچه به تو خواهم گفت، تو را شادی بخشد و مرا ناراحتی.
(۵) در تیتر روزنامهها، به¬جای «خط تیره»:
مثال: بازی ایران، کره با شکست کره پایان یافت.
در جملهی پیش، «ایران، کره» به¬جای «ایران – کره» یا «ایران و کره» آمده است.
(۶) برای جداکردن عددها یا میان رقمهای عددهای بیش از سهرقمی:
مثال ۱: در صفحههای ۱۵، ۲۱، ۷۳، ۸۵ بهطور مشروح دربارهی این موضوع بحث و بررسی شده است.
مثال ۲: آخرین موجودی او در بانک مبلغ ۲۰۶,۹۵۳,۷۳۷ ریال بود.
آگاهی: ویرگول جداکننده¬ی رقم¬های عدد¬ها، ویرگول انگلیسی (چپ به راست) است.
(۷) پس از فعل حذف شده در میان جمله:
مثال: من با مدیر عامل شرکت مصاحبه کردم و ابراهیمی با معاون مدیر عامل، تا مصاحبهها را سریعتر به دفتر روزنامه برسانیم. (ویرگول، پس از فعل حذف شدهی «مصاحبه کرد» آمده است.)
(۸) پیش از واو عطف:
(۸٫۱) هنگامی که فعل جمله حذف به¬قرینه شود:
مثال: در این مناطق اگر باد از دریا بوزد هوا سرد، و اگر از صحرا بوزد هوا گرم میشود. (ویرگول، پس از فعل حذف شدهی «میشود» آمده است.
(۸٫۲) برای جدا کردن اسم مصدرهای عطفی، اسمصوتهای عطفی، و صفات دوجزئی عطفی، از ساژههای پس از واو عطف:
مثال: تغییر جمعیت به سه عامل بستگی دارد: باروری، مرگومیر، و مهاجرت. (اسم مصدر عطفی)
(۸٫۳) هنگامی که ساژهی پس از واو عطف، در دنبالهی ساژهی پیش از آن قرار داشته باشد ولی به آن عطف نشود:
مثال ۱: تعداد شهرها، و راههای ارتباطی دو عامل مهم در این بررسیها به¬حساب میآمدند.
مثال ۲: موضوع جلسه، بررسی وضعیت فساد مالی مدیرعامل، و کارکنان شاغل در مناطق محروم شرکت بود.
(۸٫۴) هنگامی که بخواهیم دو ساژهی دارای واو عطف را از ساژههای دیگر جدا کنیم:
حسینی و محمدی، کریمی و گشتاسبی، و صادقی و مرزوقی با سه موتور سیکلت به¬سوی روستا رفتند.
(۸٫۵) هر جا که درنگ پیش از واو عطف لازم یا بهتر باشد:
مثال: جمعیت پناهندگان فلسطینی، بلندپروازیهای ابرقدرت مآبانهای که کشور سوریه شاهد آن است، و تدابیر امنیتی در حال گسترش رژیم اشغالگر قدس، همگی تهدیدی برای حفظ تمامت ارضی لبنان بودند.
(۹) پیش از «که»:
(۹٫۱) هنگامیکه «که» متعلق به کل جملهی پیش از خود باشد، نه متعلق به یک یا چند کلمه. در مثالهای بعد، نمونههایی آمده که نیاز به گذاشتن یا نگذاشتن ویرگول پیش از «که» را نشان میدهند:
مثال: او نمیدانست چه بکند، که این نیز حال او را روز به ¬روز بدتر میکرد. (نیاز به ویرگول هست، زیرا «که» متعلق به کل جملهی پیش از خود است.)
(۹٫۲) هنگامیکه بهمعنی «زیرا» باشد:
مثال: او را بدین کار گماردم، که او مردی درستکار و امین است.
(۹٫۳) هنگامیکه بهمعنی «بهگونهای که» یا «بهطوریکه» باشد:
مثال: چه کسی آسمانها را بیستون آفریده و استوار، که نمیافتند.
(۹٫۴) هنگامیکه عبارت پیش از «که» بدل باشد:
مثال: علی، برادر محمد، که تازه از سربازی آمده است.
در مثال پیش اگر «علی» تازه از سربازی آمده باشد، پیش از «که» ویرگول» میگذاریم؛ ولی اگر «محمد» تازه از سربازی آمده باشد، پیش از «که» ویرگول نمیگذاریم.
(۱۰) پس از «را»، هنگامی که پس از هر مفعول، تکرار شود:
مثال: کیست که آسمانها را، جنگلها را، کوهها را، و دریاها را آفرید.
آگاهی: پس از «را»ی آخر، نیازی به گذاشتن ویرگول نیست.
(۱۱) پس از فاعل، نهاد یا مسندالیه، هنگامی که به درست خواندن جمله کمک کند:
مثال ۱: فرماندهان تیپ، منطقهی عمومی عملیات را از پیش وارسی میکنند. (برای این که خوانده نشود: «فرماندهان تیپ منطقهی عمومی».)
مثال ۲: این روش، سمپاشی نادرست است و روشهای دیگر را میتوان سمپاشی درست خواند. (برای اینکه خوانده نشود: «روش سمپاشی».)
(۱۲) پیش از عبارت «هم … هم»
مثال: حملات یازده سپتامبر، هم فرصت بسیار مناسبی برای پیگیری دستور کار داخلی دولت آمریکا فراهم کرد و هم آنگونه که دولتمردان آن فکر میکردند، فرصتی برای پیگیری اهداف محقق نشده پدید آورد.
۳ ـ نقطه ویرگول
نقطه ویرگول نشانهی درنگی است بیشتر از ویرگول و کمتر از نقطه. از این نشانه در مواردی که درپی میآید، استفاده میشود:
(۱) برای جدا کردن دو یا چند جملهی مستقل که به ¬هم مربوطند (نه وابسته):
برخی از نمونه¬های جمله¬های مستقل مربوط به هم، درپی آمده است:
(۱٫۱) هنگامی که جمله¬ا¬ی بیان علت جمله¬ی پیش باشد (یا هنگامی که «زیرا» از آغاز جمله¬ای حذف شده باشد):
مثال ۱: فلانی آدم ناسپاسی است؛ تا کنون هر چه به او خوبی کردهام، پاسخم را با بدی داده است.
مثال ۲: مجبور نیستم برای دانشگاه به تهران بروم؛ امسال یک دانشگاه در شهرمان شروع به¬کار کرده است.
آگاهی: اگر جملهی نخست به¬شکل زیر نوشته شود، نیازی به نقطه¬ویرگول ندارد و به¬جای آن ویرگول میگذاریم:
مثال: مجبور نیستم برای دانشگاه به تهران بروم، زیرا امسال یک دانشگاه در شهرمان شروع به¬کار کرده است.
زیرا جملهی دوم به جملهی اول وابسته است (نه مربوط)؛ یعنی نمیتواند به¬تنهایی بیاید. در این مثال، درنگِ بین دو جمله نیز کمتر است.
(۱٫۲) پیش از ساژه¬هایی که جمله¬ی پیش از خود را تفسیر می¬کنند یا توضیح می¬دهند:
مثال ۱: در پشت آن کوه باغی است زیبا؛ باغی پر از گلهای بهاری.
مثال ۲: راه گریزی نداری؛ یا باید تحمل کنی و دم نزنی، یا راه مبارزه پیشگیری و ساکت نمانی.
مثال ۳: جنگهایی که همراه همیشگی آمریکای اقتدارگرا بودهاند به داشتن عوارض جانبی پیشبینی نشدنی شهرت دارند؛ عوارضی که تا اندازهی فراوانی بر مقاصد اولیهی بازیگران جنگها پیشی میگیرند.
مثال ۴: امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) در ظلم ستیزی با هم تفاوتی نداشتند؛ اگر هریک به¬جای دیگری بود، همان کار را میکرد که دیگری کرد.
مثال ۵: نگاه دیگر این مبحث به تبعیدیهای ساکن در این کشور است؛ تبعیدیهایی که از سال ۱۹۱۷ بر طبق سیاستکاری این کشور وارد این طرف مرز شدهاند.
(۱٫۳) جمله¬هایی که نهاد آن¬ها، به قرینهی نهاد جملهی پیش حذف شده باشد:
مثال ۱: در شرایط کنونی، عراق کشوری ناآرام است؛ کشوری نیست که بتوان در آن سرمایهگذاری کرد.
مثال ۲: داشتههای درون جدولها اگر جمله باشند در پایان آنها نقطه میگذاریم؛ اگر کلمه یا عبارت باشند در پایان آنها نقطه نمیگذاریم.
آگاهی۱: هرگاه چنین جملههایی با «واو» به هم عطف شوند، میان آنها نقطه ویرگول نمیگذاریم:
مثال ۱: هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات.
مثال ۲: آنچه به تو خواهم گفت تو را شادی بخشد و مرا ناراحتی.
مثال ۳: داشتههای درون جدولها اگر جمله باشند در پایان آنها نقطه میگذاریم و اگر کلمه یا عبارت باشند در پایان آنها نطقه نمیگذاریم.
(۱٫۴) هنگامیکه مرجع ضمیر جمله¬ای، در جملهی پیش باشد:
مثال ۱: عدسی نه از پرتوها میکاهد و نه بر آنها میافزاید؛ دخل و تصرف آن فقط در این حد است که با عمل شکست نور به دیدن درست و دقیق کمک میکند. (مرجع ضمیر آن، یعنی «عدسی»، در جملهی پیش است.)
مثال ۲: هنگامیکه توپک شناور جیوهای آن قدر پایین آید که بین لامپ ۳D و فتورزیستور اولیهی ۳GR قرار گیرد، دیگر به پرتو ۳D اجازه نمیدهد که به فتورزیستور ۳GR بیاید؛ در نتیجه مقدار مقاومت آن بالا میرود و موجب قطع جریان الکتریسیته در مسیر میشود. (مرجع ضمیر آن، یعنی «توپک»، در جملهی پیش است.)
(۲) برای جدا کردن اجزای اصلی جمله¬ی مرکبی که درون آن¬ها ویرگول به¬کار رفته است:
مثال ۱: در عبارت «از این کار گریزی/گزیری نیست»، اگر منظور این باشد که «چاره¬ای جز این کار نیست»، باید کلمه¬ی «گریز» را به¬کار برد و اگر منظور این باشد که «چاره¬ای جز انجام این کار نیست»، باید کلمه¬ی «گزیر» را به¬کار برد؛ ولی از آن¬جا که هردو کلمه یک معنی را می¬رسانند، می¬توان در هر دو مورد کلمه¬ی «گریز» را به¬کار برد.
مثال ۲: کسی که فقط با دست کار میکند، کارگر است؛ کسی که با دست و مغز کار میکند، صنعتگر است؛ و هنرمند کسی را گویند که به¬کمک دست و مغز و دل کار میکند.
(۳) برای جلوگیری از عطف ساژههایی که نباید به ساژههای پیش از خود عطف داده شوند:
مثال : ستاد نبرد با در نظر گرفتن توان و ترتیب عبور؛ طرح مانور، طرح آتش و طرح پشتیبانی را برای هر راهکار تهیه میکند.
(۴) برای برشماری و جداسازی اجزای گوناگون وابسته به یک مفهوم کلی؛ هنگامی که درپی هم آیند، نه در زیر هم:
مثال ۱: آثار مولانا جلالالدین رومی عبارتند از:
مثنوی معنوی (۶ دفتر، تصحیح نیکلسون)؛ کلیات شمس یا دیوان کبیر (۱۰ جلد، تصحیح فروزانفر)؛ فیهمافیه (تصحیح فروزانفر)؛ و…
مثال ۲: وسایل ایمنی جاداده شده در این خودرو عبارتند از:
دو کسیهی هوا که در هنگام تصادف، در جلوی راننده و سرنشین جلو باد میشوند؛ چرخهایی که در هنگام سرعتگرفتن خودرو میخوابند تا ارتفاع خودرو از سطح زمین کمتر شود؛ تایرهای بدون تیوب که در هنگام پنچری، باد آنها یکباره خالی نمیشود؛…
۴ ـ دونقطه
در مواردی که درپی میآید، از دونقطه استفاده میکنیم:
(۱) برای برشمردن یا بیان اجزای یک فهرست یا مجموعه و یا یک موضوع کلی:
مثال ۱: عدل بر چهار پایه است: فکر ژرفاندیش، دانش عمیق و به حقیقت رسیده، نیکو داوری کردن، و استواری در شکیبایی. (امام علی علیهالسلام)
مثال ۲: برای دوستی، سه کس را بر سه کس برگزین: خوشزبان را بر بدزبان، خوشآوازه را بر بدآوازه، و نیکخواه را بر بدخواه.
مثال ۳: صدام حسین برای آغاز جنگ بر چندانگیزه تاکید داشت:
(۱) اختلافات مرزی بین دو کشور.
(۲) تفاوتهای قومی و نژادی.
(۳) تصور این که ایران و ایرانی دشمن عراق و عرب است.
(۴) داعیهی رهبری دنیای عرب.
(۵) داعیهی سلطه بر خلیجفارس.
(۲) پیش از نقلقول مستقیم، اگر حرف ربط «که» پیش از آن نیامده باشد، و پیش از مکالمهها:
مثال: خداوند در قرآن کریم میفرماید: “]بدیها را[ به¬شیوهای که نیکوتر است ]از خود[ دور کن، تا آن کس که میان تو و او دشمنی ]برقرار[ است، چون دوستی مهربان گردد.”
(۳) برای پاسخ به پرسشی در جملهی پیش که بدون پاسخ به آن، خبر داده شده کامل نخواهد شد:
مثال ۱: حاصل زندگی این دو، سه فرزند بود: یک پسر و دو دختر. (پرسش جملهی پیش: چند پسر و چند دختر؟)
مثال ۲: سرانجام پس از سالها انتظار به خواست خود رسیدند: علی به ایران بازگشت و زندگیاش را در کنار پدر و مادر ادامه داد. (پرسش جملهی پیش: خواست آنها چه بود؟)
(۴) هرگاه واژههایی مانند «مانند»، «چون»، «ازجمله» و مانند این¬ها در جملهای بیاید و واژههایی درپی آن شمرده شود:
(۴٫۱) اگر فعل جمله پیش از آنها بیاید، پس از آنها دونقطه میگذاریم:
مثال: نمیتوانیم موارد نقض قانون را جزو مصداقهای اعتراض بشماریم؛ مواردی مانند: سلب آسایش عمومی، رفتارهای خشن، آسیب رساندن به دیگران و… .
(۴٫۲) ولی اگر فعل جمله پس از آنها بیاید، پس از آنها دونقطه نمیگذاریم:
مثال: نمیتوانیم مواردی مانند سلب آسایش عمومی، رفتارهای خشن، آسیب رساندن به دیگران و… را که از موارد نقض قانون هستند، جزو مصداقهای اعتراض بشماریم.
(۵) برای آوردن مثال و شاهد؛ مانند همهی مثالهایی که پیش از این آمده است.
۵ ـ گیومه
گیومه دو نوع است:
(۱) گیومه پایین (« »)
(۲) گیومه بالا (” “)
۵٫۱ ـ گیومه پایین («…»)
کاربرد اصلی این نشانه در شیوهنامههای دیگر، نشانهی نقلقول است؛ ولی بنا به علتهایی که خواهد آمد، در این کتاب تنها برای تأکید، متمایزسازی و برجستهسازی ساژههایی که میخواهیم از باقی جمله متمایز باشند، از این نشانه استفاده میشود.
مثال: این سیاست بعدها به سیاست «چماق و هویج» یا «تهدید و تطمیع» شهرت یافت.
۵٫۲ ـ گیومه بالا یا نشانهی نقلقول ( “…” )
(۱) در این کتاب، از این نشانه تنها برای نقلقول مستقیم، یعنی نقل عین سخن یا نوشتهی دیگران، نه نقل به¬مضمون استفاده میشود:
مثال: امام علی (علیهالسلام) دربارهی شمار افراد خانواده میفرماید: “قِلّه العیال اِحدی الیَسارین”؛ یعنی کمی تعداد زن و فرزند یکی از دو ]راه[ آسایش است.
(۲) هرگاه درون جمله یا بند نقلقول، نقل قول دیگری بیاید، برای نقل قول دوم از نشانهی (”…“) استفاده میکنیم:
مثال: هانتینگتون در این باره در کتاب «استراتژی نظامی» خود میگوید: “آنها ]ویتنامیها[ تقریباً بدون استثنا، اول از تحرک ما بهوسیلهی بالگرد، دوم از قدرت مخرب آتش توپ¬خانهی ما، و سوم از تخریب فیزیکی، و مهمتر از همه، از تأثیرات روانی فلجکنندهی بمبباران هواپیماهای B-52 ما میترسیدند. ویتنامیها میگویند: ”ما عملاً هنگامی که میتوانستیم با شیوهی «واحدهای کوچک» خود، یعنی شیوهی «جنگ تنبهتن» در جنگل با شما بجنگیم، میتوانستیم شما را شکست دهیم.“ بنابراین، اگر دوباره بهناچار، درگیر چنین وضعیتی شدیم، باید بر برتری فنآوری تکیه کنیم.”
(۳) با آنچه گذشت، روشن شد که چرا این کتاب از نشانهی گیومه پایین («…») برای نقل قول استفاده نکرده است؛ زیرا در مواردی مانند مثال پیش، لازم است در خود جمله یا بند نقلقول از نشانههایی مانند («…») و (”…“) نیز استفاده کنیم، تا بتوانیم هر سه کاربرد «نقل قول، نقلقول در درون نقل قول، و برجستهسازی در درون و بیرون نقل قول» را نشان دهیم.
۶ ـ تیره خط (ـ)
تیره خط در موارد زیر به¬کار میرود.
(۱) به جای «تا» و «به»، بین دو مفهوم زمانی، مکانی و…:
مثال ۱: اردیبهشت¬- تیر ۱۳۸۳ (=تا)
مثال ۲: قطار تهران¬- تبریز (=به)
آگاهی: برای بیان مفهوم «تا» در میان دو عدد، فقط حرف «تا» را بهکار میبریم و هیچگاه تیرهخط را بهجای آن بهکار نمیبریم:
ننویسید: حدود ۲۰۰-۱۵۰ متر جلوتر.
بنویسید: حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر جلوتر.
(۲) میان اجزای کلمهی مرکب دووجهی:
مثال ۱: مانور نظامی مشترک آمریکا- عربستان
مثال ۲: ادارهی عقیدتی¬- سیاسی
۷ـ دو تیره خط ( – …- )
از این نشانه برای دربرگرفتن ساژه¬های معترضه و دعایی استفاده میشود:
مثال ۱: سه روز پیش -¬شاید هم چهار روز پیش- او را در میدان ونک دیدم. (ساژه¬ی معترضه)
مثال ۲: رسول گرامی اسلام -¬صلی الله علیه وآله¬- فرمود:… (ساژه¬ی دعایی)
۸ـ پرانتز
در مواردی که درپی میآید، از پرانتز یا کمان استفاده میشود:
(۱) برای دربرگرفتن ساژه¬های توضیحی و تکمیلی که حذف آنها آسیبی به جمله نمیرساند.
مثال ۱: به¬همراه سه نفر از دوستانم (کریمی، رضائی و ضیائی) به دیدار او رفتیم.
مثال۲: چند روز پیش (همان روزی که در بم زلزله آمد) در آنجا بودم.
(۲) به¬جای «یا/ یا همان» و برای دربر گرفتن «معنی» یا «معادل» ساژهها:
مثال ۱: جنگ عراق¬- ایران (دفاع مقدس) هشت سال بر کشور ما تحمیل شد. (یا/ یا همان دفاع مقدس)
مثال ۲: خیابان شهید مطهری (تخت طاووس)، نبش خیابان … . (یا/ یا همان خیابان تخت طاووس)
مثال ۳: چاپار (قاصد) بهسوی او روانه داشتند تا پیغام پادشاه به او رسانند. (معنی ساژه)
مثال ۴: استراتژی (راهبرد) واژهای است یونانی به¬معنی… .(معادل فارسی ساژه)
(۳) برای آوردن مثال درون جمله:
مثال ۱: در مواقع اضطراری (برای مثال هنگام قطع برق) باید برابر آییننامه رفتار کرد.
مثال ۲: درپایان جملههای انشائی (برای مثال در پایان جملهی «کتاب را بیاور» که جملهی امری است)، نقطه میگذاریم.
۸٫۱ـ تفاوت پرانتز و دو تیره¬خط
تفاوت کاربرد پرانتز با دو تیرهخط این است که: دو تیرهخط فقط «برای دربرگرفتن ساژه¬های توضیحی و تکمیلی» است، ولی پرانتز افزون بر آن منظور، دربردارندهی معنی «یعنی» نیز هست و بهجای «یعنی» میآید. بنابراین، پرانتز برای دربر گرفتن جمله¬ی معترضه¬ای به¬کار می¬رود که واژ¬ه¬ی «یعنی» در آغاز آن پنهان باشد. کاربرد هردو نشانه در مثال زیر نشان داده شده است:
از چهار حرف فارسی که جزو حروف الفبای عربی نیستند (گ، چ، پ، ژ)، دو حرف «گ» و «چ» در زبان گفتاری -¬نه نوشتاری¬- برخی از کشورهای عرب منطقه به¬کار میروند.
آگاهی: عبارتهای دعایی هرگاه بهصورت کامل باشند، در میان دو تیرهخط، و هرگاه بهصورت کوتاه نوشته باشند، در میان پرانتز میآیند:
ننویسید: رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرمودند.
بنویسید: رسول خدا -¬صلیالله علیه و آله¬- فرمودند.
ننویسید: رسول خدا -¬ص¬- فرمودند.
بنویسید: رسول خدا (ص) فرمودند.
۹ـ قلاب (کروشه)
از قلاب برای دربرگرفتن ساژه¬هایی که درپی میآید و برای نشان دادن این که ساژهی درون قلاب، متعلق به متن اصلی نیست، استفاده میشود:
(۱) افزودن، تصحیح و توضیح از سوی ناقل در بین مطالب نقل شده، به ویژه در هنگام تصحیح متون:
مثال ۱: بین ما ]و آنان[ جز عقل چیزی نتواند حکم کند.
مثال ۲: ما را ]از[ سه کس ترسی نباشد.
(۲) افزودن چیزی بهدست مترجم در ترجمهی متون، به¬ویژه در ترجمهی قرآن کریم:
مثال: ]بدیها را[ به¬شیوهای که نیکوتر است ]از خود[ دور کن، تا آن کس که میان تو و او دشمنی ]برقرار[ است، چون دوستی مهربان گردد.
۱۰ـ نشانهی تعجب (!)
هرچند این نشانه «نشانهی تعجب» نام دارد، کاربرد آن بیش از نشان دادن تعجب است. از این نشانه در مواردی که درپی میآید استفاده میشود:
(۱) برای نشان دادن تعجب:
مثال ۱: هر صبحانه دو سنگک میخورد و ده تخممرغ!
آگاهی: هرگاه ساختار جملهای پرسشی باشد، ولی لحن و مفهوم آن دربردارندهی تعجب باشد، به¬جای نشانهی پرسش، در پایان آن نشانهی تعجب میگذاریم:
مثال ۲: چهقدر دور است! (گوینده نمیپرسد دوری آن چهقدر است؟ بلکه بیان میکند که دوری آن بیش از اندازهای است که تصور میکرده.)
(۲) برای نشان دادن حالتهایی که درپی آمده است:
(۱٫۲) استهزا: برای این کار باید به شما جایزهی نوبل بدهند!
(۲٫۲) تأکید: میروید و سهروزه برمیگردید!
(۳٫۲) اخطار: مواظب رفتارت باش!
(۴٫۲) امر: ایست!
(۵٫۲) نهی: نکن!
(۶٫۲) تحسین: آفرین بر شما!
(۷٫۲) ندا و خطاب: هان ای درستکاران!
(۸٫۲) آرزو: ای کاش در جهان بدی نبود!
(۹٫۲) درد: آخ!
(۱۰٫۲) حسرت: آه!
آگاهی: نشانهی تعجب در بیشتر موارد پیش -¬ بهجز در هنگام استهزا- پس از جملهها و عبارتهای کوتاه و واژهها میآید، نه پس از جملههای بلند؛ برای نمونه جملههای زیر هرچند دربردارندهی حالتهای پیش گفته هستند، در پایان آنها نشانهی تعجب نمیگذاریم:
مثال ۱: من فقط یک بار به آن قله صعود کردهام نه بیشتر. (تأکید)
مثال ۲: اگر تا یک ماه دیگر جواب مشخصی ندهید، قراردادمان فسخ خواهد شد. (اخطار)
مثال ۳: بروید آن دزدانی را که به مال و جان مردم رحم نکردند به سزای اعمالشان برسانید. (امر)
(۳) پس از جملههای استفهامی انکاری یا جملههای پرسشی منفی که پرسش¬کننده انتظار پاسخ مثبت دارد:
مثال ۱: مگر نه این است که هر کس آن چه را کِشته درو خواهد کرد! (جملهی استفهامی انکاری)
مثال ۲: مگر نمیدانی که خدا بر همهی کردار ما، ریز و درشت، آگاه است! (جملهی پرسشی منفی)
آگاهی: در پایان جملههای پرسشی منفی که این گونه نیستند نشانهی پرسش میگذاریم:
محمد: مگر علی هنوز برنگشته؟
رضا: نه، برنگشته.
(۴) پس از جملههای پرسشی که جنبهی خواهش مؤدبانه دارند، به¬جای نشانهی پرسش:
مثال ۱: لطف میکنید آن کتاب را به من بدهید!
مثال ۲: اجازه میدهید من هم همراهتان بیایم!
۱۱ـ نشانهی پرسش (؟)
نشانهی پرسش در چند مورد به¬شرحی که درپی میآید، به¬کار میرود:
(۱) پس از جملههای پرسشی مستقیم:
مثال ۱: آیا میدانی علت اصلی ستم به دیگران چیست؟
مثال ۲: نمیتوانید تا پایان سال این کتاب را چاپ کنید؟
آگاهی: پس از جملههای پرسشی غیرمستقیم، نشانهی پرسش نمیگذاریم؛ بهزبان دیگر، هرگاه جملهی اصلی پرسشی نباشد (یعنی فعل جملهی اصلی با کلمههای پرسشی همراه نباشد)، پس از جملهی پرسشی درون جملهی اصلی، نشانهی پرسش نمیگذاریم. در مثالهای بعد، جملههای پرسشی درون جملهی اصلی مشخص شدهاند:
مثال ۱: نمیدانست چه باید بکند تا این فتنه را بخواباند.
مثال ۲: حیوانات، رد پای آنها و رفتارشان، نشانگر این است که آیا در این منطقه انسان هست یا نه.
مثال ۳: با آنکه میدانست چه کسی شیشه را شکسته است چیزی نگفت.
(۲) پس از جملههای پرسشی در نقلقول مستقیم و گفتوگوهای نمایش¬نامهها:
مثال ۱: یادم میآید مرتب دربارهی مردی به¬نام همایون میپرسید؛ مرتب میگفت: همایون کجاست؟ همایون چه شد؟
مثال ۲: علی ]با قیافهی حق بهجانب[: من که خبر ندارم، شما چه؟
(۳) پس از قیدهای استفهام، هنگامی که به¬تنهایی به¬جای یک جملهی پرسشی کامل باشند:
مثال:
علی: هفت سال است که این دو روستا با هم درگیری دارند.
رضا: چرا؟ (چرا درگیری دارند؟)
علی: بر سر آب.
(۴) پس از عنوان پرسشی کتابها، مقالهها و مطالب، حتی در بین جملهی مثبت:
مثال ۱: میخواهم عنوان این مقاله را «چه¬گونه تصمیم بگیریم؟» بگذارم.
مثال ۲: آخرین کتابی که این مرکز چاپ کرده، کتاب «دشمن چهگونه میاندیشد؟» است.
(۵) در پایان هر کلمه یا عبارتی که نقش یا حالت جملهی پرسشی داشته باشد:
مثال ۱:
همایون: چه کسی گلدان را شکسته؟
محسن: علی
همایون: علی؟ (علی گلدان را شکسته؟) اصلاً باور نمیکنم.
مثال ۲: چه کسی این را به شما گفت؟ مهرداد یا سهیل؟ (مهرداد گفت یا سهیل؟)
(۶) برای نشان دادن تردید، نشانهی پرسش را درون پرانتز میآوریم:
مثال: میگویند قاتل همدستی نداشته(؟) ولی چنین کاری از دست یک نفر ساخته نیست.
آگاهی: برای نشان دادن تردید همراه با استهزا و ریشخند، نشانهی تعجب و پرسش همراه با هم و بدون پرانتز میآیند:
مثال: برخی منابع غیررسمی اعلان کردهاند که این کشور به فنآوری ساخت سلاح هستهای دست یافته است!؟
$$$$$
تعریف و تاریخچه
نشانهگذاری سجاوندی عبارت است از گذاشتن نشانههایی (نقطه، ویرگول، پرانتز و…) در متن، که خواندن و درک درست مطالب را آسان میسازند.
«سجاوند»، تازی شدهی «سگاوند» و «سگاوند شهری است در دامنهی کوهی به همین نام، نزدیک سیستان.» در قدیمترین متنهایی که در دست است اثری از نشانههای سجاوندی دیده نمیشود. تنها در متنهای باستانی یونانی و رومی، برخی نمونههای نشانهگذاری مانند دو نقطه رویهم دیده میشود. «محمدبن ابییزید طیفور» (متوفی ۵۶۰ ق) ملقب به «شمسالدین» و مکنی به «ابوالفضل السجاوندی القاری»، نخستینبار در سدهی ششم هجری قمری نشانههای هفتگانهی وقف را برای راهنمایی قاریان و درستخوانی قرآن کریم بهکار برد. از همین رو نیز، این نشانهها را «سجاوندی»، و قرآنهایی را که این نشانهها در آنها بهکار رفته «قرآن سجاوندی» نامیدند.
این ابداع، کاتبان اروپایی کتاب مقدس را در سدههای میانی (قرون وسطا) واداشت تا نشانههایی را در آن بهکار برند. با اختراع چاپ، روی آوردن به استاندارد کردن نشانهگذاری نوشتهها بیشتر شد و «آلدوس مانوتیوس» و نوهاش نخستین تلاشها را برای این کار انجام دادند. نشانههای سجاوندی امروز، گسترش یافته و تکمیل شدهی همان نشانهها هستند. (۳: ویکی پدیای فارسی)
قواعد نشانهگذاری
نشانهگذاری درست، نتایج زیر را دربر خواهد داشت:
(۱) آسانتر کردن خواندن متن.
(۲) آسانتر کردن درک متن.
(۳) جلوگیری از دوباره خوانی.
(۴) جلوگیری از نادرست خوانی.
(۵) زدودن ابهام.
به دو مثالی که درپی میآید، نگاه کنید. گذاشتن یا نگذاشتن نشانهی ویرگول در جاهای گوناگون یک جمله، موجب پدید آمدن معنیهایی متفاوت شده است:
مثال ۱: فرآیندهای مورد بحث در بخش قبلی، بهطرز گستردهای تعمیم یافته است تا عمق موضوعات اصلاحات سیاسی در خاورمیانه را نشان دهد.
مثال ۲: فرآیند مورد بحث، در بخش قبلی بهطرز گستردهای تعمیم یافته است تا عمق موضوعات اصلاحات سیاسی در خاورمیانه را نشان دهد.
پس بهکاربردن درست و بجای نشانههای سجاوندی موجب میشود که خواننده، متن را آنگونه بخواند و بفهمد که پدید آورنده میخواهد، و دستور زبان و آهنگ خواندن متن برای خواننده کاملاً روشن میشود. از آنجا که کاربرد اصلی نشانهگذاری، کمک به درستیِ خواندن و درک نوشته است، ویراستار باید آن را برای روان کردن جمله و دریافتنی کردن دستور آن بهکار گیرد.
نشانههای رایج در نوشتار فارسی عبارتند از: نقطه (.)، ویرگول (،)، نقطهویرگول (؛)، دو نقطه (:)، گیومه پایین («»)، گیومه بالا («»)، تیرهخط (ـ)، دو تیرهخط (ـ ـ)، پرانتز، قلاب (] [)، کجخط (/)، نشانهی تعجب (!)، نشانهی پرسش (؟)، سه نقطه (…)، ابرو یا خط تابدار (~)، نشانهی همانندی یا تکرار (//).
۱ ـ نقطه
نقطه در موارد زیر بهکار میرود:
(۱) در پایان جملههای خبری یا انشائی:
جملهی خبری مانند: کسی که میانهروی پیشه کند درمانده نخواهد شد. (امام علی علیه السلام)
جملهی انشایی مانند: خدایا، در این لحظات سخت امتحان، نور ایمان را بر قلب ما بتابان. (شهید دکتر مصطفی چمران)
(۲) در میان کوتاه نوشتههای (حروف اختصاریِِ) فارسی و لاتین:
مثال ۱: ه. ق (هجری قمری)
مثال ۲: ن. ک (نگاه کنید به)
مثال ۳: ج. ا. ا (جمهوری اسلامی ایران)
مثال ۴: (سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا) =
C. I. A. (Central Intelligence Agency)
(۲. ۱) در پایان کوتاهنوشتهها نقطه نمیگذاریم، مگر هنگامی که کوتاهنوشته فقط یک حرف داشته باشد:
مثال: ف. شجری (فتح ا …شجری)
(۲. ۲) در املای فارسی نامهای لاتین، پس از نام میانی کسان (افراد) نقطه نمیگذاریم:
مثال: جان اف کِندی
(۲. ۳) هرگاه کوتاهنوشتهها بهصورت حرفهای جدا از هم خوانده شوند در میان آنها نقطه میگذاریم. (مانند مثال ۴ بند ۲)، ولی اگر بهصورت کلمه خوانده شوند در میان آنها نقطه نمیگذاریم:
مثال: (سازمان کشورهای صادر کنندهی نفت) =
(Organization of Petrolum Exporting Countries) OPEC
(۳) هنگامی که اجزای یک موضوع کلی، فهرستوار در زیر هم برشمرده شوند:
(۳. ۱) اگر هریک از بندهای در زیر هم آمده -بدون شمارش حرفها- دارای سه واژه یا کمتر باشند، در پایان آنها هیچ نشانهای نمیگذاریم:
مثال: فرماندهان عمر سه پیشنهاد به ایرانیان دادند:
(۱) اسلامآوردن ایرانیان
(۲) پرداخت جزیه
(۳) جنگ
رستم فرخزاد آخرین پیشنهاد را پذیرفت.
(۳. ۲) اگر دست کم یکی از بندها بیش از سه واژه داشته باشد، در پایان همهی آنها نقطه میگذاریم:
مثال ۱: صدام حسین برای آغاز جنگ بر چندانگیزه تاکید داشت:
(۱) اختلافات مرزی بین دو کشور.
(۲) تفاوتهای قومی و نژادی.
(۳) تصور اینکه ایران و ایرانی دشمن عراق و عرب است.
(۴) داعیهی رهبری دنیای عرب.
(۵) داعیهی سلطه بر خلیجفارس.
(۴) داشتههای درون جدولها:
(۱. ۴) اگر جمله باشند، در پایان آنها نقطه میگذاریم.
(۴. ۲) اگر جمله نباشند (واژه یا عبارت باشند)، در پایان آنها نقطه نمیگذاریم.
(۵) پس از نشانههایی مانند «!» و «؟» در پایان جمله، گذاشتن نقطه نه درست است و نه نیازی به آن هست، زیرا این دو نشانه پایان جمله را نیز نشان میدهند.
۲ ـ ویرگول
ویرگول (کاما) نشانهی درنگ کوتاه است. بهطور کلی، هرگاه درنگ (مکث) کوتاهی در خواندن یا معنی جمله وجود داشته باشد، آن درنگ را با ویرگول نشان میدهیم. موارد کاربرد ویرگول بهشرحی است که درپی میآید:
(۱) برای جدا کردن عطف بیان یا بدل، از باقی جمله:
مثال ۱: کودتای نظامی محمدعلی شاه بهفرماندهی لیاخوف روسی، فرماندهی نیروهای قزاق در ایران، صورت گرفت. (بدل)
(۲) پس از منادا، هنگامی که منادا در پایان جمله نباشد:
مثال:ای اهل ایمان، صدقههای خود را با منتگذاشتن] بر صدقه گیرنده [تباه مکنید.
(۳) برای جدا کردن فقرهها یا اجزای یک فهرست یا مجموعه، بهجای واو عطف بهکار میرود:
مثال ۱: او دربارهی اقتصاد کشورهای انگلیس، آلمان، فرانسه و بلژیک اطلاعات خوبی دارد.
مثال ۲: یقین بر چهار پایه استوار است: بینش زیرکانه، دریافت حکیمانهی واقعیتها، پند گرفتن از حوادث روزگار و پیمودن راه درست پیشینیان.
(۴) پس از فعل، در میان جمله، هنگامی که پس از آن، حرف ربط نباشد:
مثال ۱: تاکنون هر کس پا به داخل آن غار گذاشته، برنگشته.
مثال ۲: همهی میوههایی را که خریدی، خوردم.
مثال ۳: اجرای عملیات سیگنالی علیه گروهی از نیروهای دشمن که از خطوط ارتباطی زمینی استفاده میکنند، دشوار است.
مثال ۴: تا خودت به آن قله صعود نکنی، نمیتوانی زیبایی آن را درک کنی.
(۴. ۱) اگر پس از فعل، حرف ربط بیاید، ویرگول نمیگذاریم:
مثال ۱: هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات.
مثال ۲: آنچه به تو خواهم گفت، تو را شادی بخشد و مرا ناراحتی.
(۵) در تیتر روزنامهها، بهجای «خط تیره»:
مثال: بازی ایران، کره با شکست کره پایان یافت.
در جملهی پیش، «ایران، کره» بهجای «ایران – کره» یا «ایران و کره» آمده است.
(۶) برای جداکردن عددها یا میان رقمهای عددهای بیش از سهرقمی:
مثال ۱: در صفحههای ۱۵، ۲۱، ۷۳، ۸۵ بهطور مشروح دربارهی این موضوع بحث و بررسی شده است.
مثال ۲: آخرین موجودی او در بانک مبلغ ۲۰۶، ۹۵۳، ۷۳۷ ریال بود.
آگاهی: ویرگول جداکنندهی رقمهای عددها، ویرگول انگلیسی (چپ به راست) است.
(۷) پس از فعل حذف شده در میان جمله:
مثال: من با مدیر عامل شرکت مصاحبه کردم و ابراهیمی با معاون مدیر عامل، تا مصاحبهها را سریعتر به دفتر روزنامه برسانیم. (ویرگول، پس از فعل حذف شدهی «مصاحبه کرد» آمده است.)
(۸) پیش از واو عطف:
(۸. ۱) هنگامی که فعل جمله حذف بهقرینه شود:
مثال: در این مناطق اگر باد از دریا بوزد هوا سرد، و اگر از صحرا بوزد هوا گرم میشود. (ویرگول، پس از فعل حذف شدهی «میشود» آمده است.
(۸. ۲) برای جدا کردن اسم مصدرهای عطفی، اسمصوتهای عطفی، و صفات دوجزئی عطفی، از ساژههای پس از واو عطف:
مثال: تغییر جمعیت به سه عامل بستگی دارد: باروری، مرگومیر، و مهاجرت. (اسم مصدر عطفی)
(۸. ۳) هنگامی که ساژهی پس از واو عطف، در دنبالهی ساژهی پیش از آن قرار داشته باشد ولی به آن عطف نشود:
مثال ۱: تعداد شهرها، و راههای ارتباطی دو عامل مهم در این بررسیها بهحساب میآمدند.
مثال ۲: موضوع جلسه، بررسی وضعیت فساد مالی مدیرعامل، و کارکنان شاغل در مناطق محروم شرکت بود.
(۸. ۴) هنگامی که بخواهیم دو ساژهی دارای واو عطف را از ساژههای دیگر جدا کنیم:
حسینی و محمدی، کریمی و گشتاسبی، و صادقی و مرزوقی با سه موتور سیکلت بهسوی روستا رفتند.
(۸. ۵) هر جا که درنگ پیش از واو عطف لازم یا بهتر باشد:
مثال: جمعیت پناهندگان فلسطینی، بلندپروازیهای ابرقدرت مآبانهای که کشور سوریه شاهد آن است، و تدابیر امنیتی در حال گسترش رژیم اشغالگر قدس، همگی تهدیدی برای حفظ تمامت ارضی لبنان بودند.
(۹) پیش از «که»:
(۹. ۱) هنگامیکه «که» متعلق به کل جملهی پیش از خود باشد، نه متعلق به یک یا چند کلمه. در مثالهای بعد، نمونههایی آمده که نیاز به گذاشتن یا نگذاشتن ویرگول پیش از «که» را نشان میدهند:
مثال: او نمیدانست چه بکند، که این نیز حال او را روز به روز بدتر میکرد. (نیاز به ویرگول هست، زیرا «که» متعلق به کل جملهی پیش از خود است.)
(۹. ۲) هنگامیکه بهمعنی «زیرا» باشد:
مثال: او را بدین کار گماردم، که او مردی درستکار و امین است.
(۹. ۳) هنگامیکه بهمعنی «بهگونهای که» یا «بهطوریکه» باشد:
مثال: چه کسی آسمانها را بیستون آفریده و استوار، که نمیافتند.
(۹. ۴) هنگامیکه عبارت پیش از «که» بدل باشد:
مثال: علی، برادر محمد، که تازه از سربازی آمده است.
در مثال پیش اگر «علی» تازه از سربازی آمده باشد، پیش از «که» ویرگول» میگذاریم؛ ولی اگر «محمد» تازه از سربازی آمده باشد، پیش از «که» ویرگول نمیگذاریم.
(۱۰) پس از «را» ، هنگامی که پس از هر مفعول، تکرار شود:
مثال: کیست که آسمانها را، جنگلها را، کوهها را، و دریاها را آفرید.
آگاهی: پس از «را» ی آخر، نیازی به گذاشتن ویرگول نیست.
(۱۱) پس از فاعل، نهاد یا مسندالیه، هنگامی که به درست خواندن جمله کمک کند:
مثال ۱: فرماندهان تیپ، منطقهی عمومی عملیات را از پیش وارسی میکنند. (برای اینکه خوانده نشود: «فرماندهان تیپ منطقهی عمومی».)
مثال ۲: این روش، سمپاشی نادرست است و روشهای دیگر را میتوان سمپاشی درست خواند. (برای اینکه خوانده نشود: «روش سمپاشی».)
(۱۲) پیش از عبارت «هم… هم»
مثال: حملات یازده سپتامبر، هم فرصت بسیار مناسبی برای پیگیری دستور کار داخلی دولت آمریکا فراهم کرد و هم آنگونه که دولتمردان آن فکر میکردند، فرصتی برای پیگیری اهداف محقق نشده پدید آورد.
۳ ـ نقطه ویرگول
نقطه ویرگول نشانهی درنگی است بیشتر از ویرگول و کمتر از نقطه. از این نشانه در مواردی که درپی میآید، استفاده میشود:
(۱) برای جدا کردن دو یا چند جملهی مستقل که به هم مربوطند (نه وابسته):
برخی از نمونههای جملههای مستقل مربوط به هم، درپی آمده است:
(۱. ۱) هنگامی که جملهای بیان علت جملهی پیش باشد (یا هنگامی که «زیرا» از آغاز جملهای حذف شده باشد):
مثال ۱: فلانی آدم ناسپاسی است؛ تا کنون هر چه به او خوبی کردهام، پاسخم را با بدی داده است.
مثال ۲: مجبور نیستم برای دانشگاه به تهران بروم؛ امسال یک دانشگاه در شهرمان شروع بهکار کرده است.
آگاهی: اگر جملهی نخست بهشکل زیر نوشته شود، نیازی به نقطهویرگول ندارد و بهجای آن ویرگول میگذاریم:
مثال: مجبور نیستم برای دانشگاه به تهران بروم، زیرا امسال یک دانشگاه در شهرمان شروع بهکار کرده است.
زیرا جملهی دوم به جملهی اول وابسته است (نه مربوط)؛ یعنی نمیتواند بهتنهایی بیاید. در این مثال، درنگِ بین دو جمله نیز کمتر است.
(۱. ۲) پیش از ساژههایی که جملهی پیش از خود را تفسیر میکنند یا توضیح میدهند:
مثال ۱: در پشت آن کوه باغی است زیبا؛ باغی پر از گلهای بهاری.
مثال ۲: راه گریزی نداری؛ یا باید تحمل کنی و دم نزنی، یا راه مبارزه پیشگیری و ساکت نمانی.
مثال ۳: جنگهایی که همراه همیشگی آمریکای اقتدارگرا بودهاند به داشتن عوارض جانبی پیشبینی نشدنی شهرت دارند؛ عوارضی که تا اندازهی فراوانی بر مقاصد اولیهی بازیگران جنگها پیشی میگیرند.
مثال ۴: امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) در ظلم ستیزی با هم تفاوتی نداشتند؛ اگر هریک بهجای دیگری بود، همان کار را میکرد که دیگری کرد.
مثال ۵: نگاه دیگر این مبحث به تبعیدیهای ساکن در این کشور است؛ تبعیدیهایی که از سال ۱۹۱۷ بر طبق سیاستکاری این کشور وارد این طرف مرز شدهاند.
(۱. ۳) جملههایی که نهاد آنها، به قرینهی نهاد جملهی پیش حذف شده باشد:
مثال ۱: در شرایط کنونی، عراق کشوری ناآرام است؛ کشوری نیست که بتوان در آن سرمایهگذاری کرد.
مثال ۲: داشتههای درون جدولها اگر جمله باشند در پایان آنها نقطه میگذاریم؛ اگر کلمه یا عبارت باشند در پایان آنها نقطه نمیگذاریم.
آگاهی۱: هرگاه چنین جملههایی با «واو» به هم عطف شوند، میان آنها نقطه ویرگول نمیگذاریم:
مثال ۱: هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات.
مثال ۲: آنچه به تو خواهم گفت تو را شادی بخشد و مرا ناراحتی.
مثال ۳: داشتههای درون جدولها اگر جمله باشند در پایان آنها نقطه میگذاریم و اگر کلمه یا عبارت باشند در پایان آنها نطقه نمیگذاریم.
(۱. ۴) هنگامیکه مرجع ضمیر جملهای، در جملهی پیش باشد:
مثال ۱: عدسی نه از پرتوها میکاهد و نه بر آنها میافزاید؛ دخل و تصرف آن فقط در این حد است که با عمل شکست نور به دیدن درست و دقیق کمک میکند. (مرجع ضمیر آن، یعنی «عدسی»، در جملهی پیش است.)
مثال ۲: هنگامیکه توپک شناور جیوهای آن قدر پایین آید که بین لامپ ۳D و فتورزیستور اولیهی ۳GR قرار گیرد، دیگر به پرتو ۳D اجازه نمیدهد که به فتورزیستور ۳GR بیاید؛ در نتیجه مقدار مقاومت آن بالا میرود و موجب قطع جریان الکتریسیته در مسیر میشود. (مرجع ضمیر آن، یعنی «توپک»، در جملهی پیش است.)
(۲) برای جدا کردن اجزای اصلی جملهی مرکبی که درون آنها ویرگول بهکار رفته است:
مثال ۱: در عبارت «از این کار گریزی/گزیری نیست»، اگر منظور این باشد که «چارهای جز این کار نیست»، باید کلمهی «گریز» را بهکار برد و اگر منظور این باشد که «چارهای جز انجام این کار نیست»، باید کلمهی «گزیر» را بهکار برد؛ ولی از آنجا که هردو کلمه یک معنی را میرسانند، میتوان در هر دو مورد کلمهی «گریز» را بهکار برد.
مثال ۲: کسی که فقط با دست کار میکند، کارگر است؛ کسی که با دست و مغز کار میکند، صنعتگر است؛ و هنرمند کسی را گویند که بهکمک دست و مغز و دل کار میکند.
(۳) برای جلوگیری از عطف ساژههایی که نباید به ساژههای پیش از خود عطف داده شوند:
مثال: ستاد نبرد با در نظر گرفتن توان و ترتیب عبور؛ طرح مانور، طرح آتش و طرح پشتیبانی را برای هر راهکار تهیه میکند.
(۴) برای برشماری و جداسازی اجزای گوناگون وابسته به یک مفهوم کلی؛ هنگامی که درپی هم آیند، نه در زیر هم:
مثال ۱: آثار مولانا جلالالدین رومی عبارتند از:
مثنوی معنوی (۶ دفتر، تصحیح نیکلسون)؛ کلیات شمس یا دیوان کبیر (۱۰ جلد، تصحیح فروزانفر)؛ فیهمافیه (تصحیح فروزانفر)؛ و…
مثال ۲: وسایل ایمنی جاداده شده در این خودرو عبارتند از:
دو کسیهی هوا که در هنگام تصادف، در جلوی راننده و سرنشین جلو باد میشوند؛ چرخهایی که در هنگام سرعتگرفتن خودرو میخوابند تا ارتفاع خودرو از سطح زمین کمتر شود؛ تایرهای بدون تیوب که در هنگام پنچری، باد آنها یکباره خالی نمیشود؛…
۴ ـ دونقطه
در مواردی که درپی میآید، از دونقطه استفاده میکنیم:
(۱) برای برشمردن یا بیان اجزای یک فهرست یا مجموعه و یا یک موضوع کلی:
مثال ۱: عدل بر چهار پایه است: فکر ژرفاندیش، دانش عمیق و به حقیقت رسیده، نیکو داوری کردن، و استواری در شکیبایی. (امام علی علیهالسلام)
مثال ۲: برای دوستی، سه کس را بر سه کس برگزین: خوشزبان را بر بدزبان، خوشآوازه را بر بدآوازه، و نیکخواه را بر بدخواه.
مثال ۳: صدام حسین برای آغاز جنگ بر چندانگیزه تاکید داشت:
(۱) اختلافات مرزی بین دو کشور.
(۲) تفاوتهای قومی و نژادی.
(۳) تصور اینکه ایران و ایرانی دشمن عراق و عرب است.
(۴) داعیهی رهبری دنیای عرب.
(۵) داعیهی سلطه بر خلیجفارس.
(۲) پیش از نقلقول مستقیم، اگر حرف ربط «که» پیش از آن نیامده باشد، و پیش از مکالمهها:
مثال: خداوند در قرآن کریم میفرماید: «] بدیها را [بهشیوهای که نیکوتر است] از خود [دور کن، تا آن کس که میان تو و او دشمنی] برقرار [است، چون دوستی مهربان گردد.»
(۳) برای پاسخ به پرسشی در جملهی پیش که بدون پاسخ به آن، خبر داده شده کامل نخواهد شد:
مثال ۱: حاصل زندگی این دو، سه فرزند بود: یک پسر و دو دختر. (پرسش جملهی پیش: چند پسر و چند دختر؟)
مثال ۲: سرانجام پس از سالها انتظار به خواست خود رسیدند: علی به ایران بازگشت و زندگیاش را در کنار پدر و مادر ادامه داد. (پرسش جملهی پیش: خواست آنها چه بود؟)
(۴) هرگاه واژههایی مانند «مانند»، «چون»، «ازجمله» و مانند اینها در جملهای بیاید و واژههایی درپی آن شمرده شود:
(۴. ۱) اگر فعل جمله پیش از آنها بیاید، پس از آنها دونقطه میگذاریم:
مثال: نمیتوانیم موارد نقض قانون را جزو مصداقهای اعتراض بشماریم؛ مواردی مانند: سلب آسایش عمومی، رفتارهای خشن، آسیب رساندن به دیگران و….
(۴. ۲) ولی اگر فعل جمله پس از آنها بیاید، پس از آنها دونقطه نمیگذاریم:
مثال: نمیتوانیم مواردی مانند سلب آسایش عمومی، رفتارهای خشن، آسیب رساندن به دیگران و… را که از موارد نقض قانون هستند، جزو مصداقهای اعتراض بشماریم.
(۵) برای آوردن مثال و شاهد؛ مانند همهی مثالهایی که پیش از این آمده است.
۵ ـ گیومه
گیومه دو نوع است:
(۱) گیومه پایین («»)
(۲) گیومه بالا («»)
۵. ۱ ـ گیومه پایین («…»)
کاربرد اصلی این نشانه در شیوهنامههای دیگر، نشانهی نقلقول است؛ ولی بنا به علتهایی که خواهد آمد، در این کتاب تنها برای تأکید، متمایزسازی و برجستهسازی ساژههایی که میخواهیم از باقی جمله متمایز باشند، از این نشانه استفاده میشود.
مثال: این سیاست بعدها به سیاست «چماق و هویج» یا «تهدید و تطمیع» شهرت یافت.
۵. ۲ ـ گیومه بالا یا نشانهی نقلقول («…»)
(۱) در این کتاب، از این نشانه تنها برای نقلقول مستقیم، یعنی نقل عین سخن یا نوشتهی دیگران، نه نقل بهمضمون استفاده میشود:
مثال: امام علی (علیهالسلام) دربارهی شمار افراد خانواده میفرماید: «قِلّه العیال اِحدی الیَسارین»؛ یعنی کمی تعداد زن و فرزند یکی از دو] راه [آسایش است.
(۲) هرگاه درون جمله یا بند نقلقول، نقل قول دیگری بیاید، برای نقل قول دوم از نشانهی (»… «) استفاده میکنیم:
مثال: هانتینگتون در این باره در کتاب «استراتژی نظامی» خود میگوید: «آنها] ویتنامیها [تقریباً بدون استثنا، اول از تحرک ما بهوسیلهی بالگرد، دوم از قدرت مخرب آتش توپخانهی ما، و سوم از تخریب فیزیکی، و مهمتر از همه، از تأثیرات روانی فلجکنندهی بمبباران هواپیماهای B-۵۲ ما میترسیدند. ویتنامیها میگویند:» ما عملاً هنگامی که میتوانستیم با شیوهی «واحدهای کوچک» خود، یعنی شیوهی «جنگ تنبهتن» در جنگل با شما بجنگیم، میتوانستیم شما را شکست دهیم. «بنابراین، اگر دوباره بهناچار، درگیر چنین وضعیتی شدیم، باید بر برتری فنآوری تکیه کنیم.»
(۳) با آنچه گذشت، روشن شد که چرا این کتاب از نشانهی گیومه پایین («…») برای نقل قول استفاده نکرده است؛ زیرا در مواردی مانند مثال پیش، لازم است در خود جمله یا بند نقلقول از نشانههایی مانند («…») و (»… «) نیز استفاده کنیم، تا بتوانیم هر سه کاربرد «نقل قول، نقلقول در درون نقل قول، و برجستهسازی در درون و بیرون نقل قول» را نشان دهیم.
۶ ـ تیره خط (ـ)
تیره خط در موارد زیر بهکار میرود.
(۱) به جای «تا» و «به»، بین دو مفهوم زمانی، مکانی و…:
مثال ۱: اردیبهشت- تیر ۱۳۸۳ (=تا)
مثال ۲: قطار تهران- تبریز (=به)
آگاهی: برای بیان مفهوم «تا» در میان دو عدد، فقط حرف «تا» را بهکار میبریم و هیچگاه تیرهخط را بهجای آن بهکار نمیبریم:
ننویسید: حدود ۲۰۰-۱۵۰ متر جلوتر.
بنویسید: حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر جلوتر.
(۲) میان اجزای کلمهی مرکب دووجهی:
مثال ۱: مانور نظامی مشترک آمریکا- عربستان
مثال ۲: ادارهی عقیدتی- سیاسی
۷ـ دو تیره خط (-… -)
از این نشانه برای دربرگرفتن ساژههای معترضه و دعایی استفاده میشود:
مثال ۱: سه روز پیش -شاید هم چهار روز پیش- او را در میدان ونک دیدم. (ساژهی معترضه)
مثال ۲: رسول گرامی اسلام -صلی الله علیه وآله- فرمود: … (ساژهی دعایی)
۸ـ پرانتز
در مواردی که درپی میآید، از پرانتز یا کمان استفاده میشود:
(۱) برای دربرگرفتن ساژههای توضیحی و تکمیلی که حذف آنها آسیبی به جمله نمیرساند.
مثال ۱: بههمراه سه نفر از دوستانم (کریمی، رضائی و ضیائی) به دیدار او رفتیم.
مثال۲: چند روز پیش (همان روزی که در بم زلزله آمد) در آنجا بودم.
(۲) بهجای «یا/ یا همان» و برای دربر گرفتن «معنی» یا «معادل» ساژهها:
مثال ۱: جنگ عراق- ایران (دفاع مقدس) هشت سال بر کشور ما تحمیل شد. (یا/ یا همان دفاع مقدس)
مثال ۲: خیابان شهید مطهری (تخت طاووس)، نبش خیابان…. (یا/ یا همان خیابان تخت طاووس)
مثال ۳: چاپار (قاصد) بهسوی او روانه داشتند تا پیغام پادشاه به او رسانند. (معنی ساژه)
مثال ۴: استراتژی (راهبرد) واژهای است یونانی بهمعنی…. (معادل فارسی ساژه)
(۳) برای آوردن مثال درون جمله:
مثال ۱: در مواقع اضطراری (برای مثال هنگام قطع برق) باید برابر آییننامه رفتار کرد.
مثال ۲: درپایان جملههای انشائی (برای مثال در پایان جملهی «کتاب را بیاور» که جملهی امری است)، نقطه میگذاریم.
۸. ۱ـ تفاوت پرانتز و دو تیرهخط
تفاوت کاربرد پرانتز با دو تیرهخط این است که: دو تیرهخط فقط «برای دربرگرفتن ساژههای توضیحی و تکمیلی» است، ولی پرانتز افزون بر آن منظور، دربردارندهی معنی «یعنی» نیز هست و بهجای «یعنی» میآید. بنابراین، پرانتز برای دربر گرفتن جملهی معترضهای بهکار میرود که واژهی «یعنی» در آغاز آن پنهان باشد. کاربرد هردو نشانه در مثال زیر نشان داده شده است:
از چهار حرف فارسی که جزو حروف الفبای عربی نیستند (گ، چ، پ، ژ)، دو حرف «گ» و «چ» در زبان گفتاری -نه نوشتاری- برخی از کشورهای عرب منطقه بهکار میروند.
آگاهی: عبارتهای دعایی هرگاه بهصورت کامل باشند، در میان دو تیرهخط، و هرگاه بهصورت کوتاه نوشته باشند، در میان پرانتز میآیند:
ننویسید: رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرمودند.
بنویسید: رسول خدا -صلیالله علیه و آله- فرمودند.
ننویسید: رسول خدا -ص- فرمودند.
بنویسید: رسول خدا (ص) فرمودند.
۹ـ قلاب (کروشه)
از قلاب برای دربرگرفتن ساژههایی که درپی میآید و برای نشان دادن اینکه ساژهی درون قلاب، متعلق به متن اصلی نیست، استفاده میشود:
(۱) افزودن، تصحیح و توضیح از سوی ناقل در بین مطالب نقل شده، به ویژه در هنگام تصحیح متون:
مثال ۱: بین ما] و آنان [جز عقل چیزی نتواند حکم کند.
مثال ۲: ما را] از [سه کس ترسی نباشد.
(۲) افزودن چیزی بهدست مترجم در ترجمهی متون، بهویژه در ترجمهی قرآن کریم:
مثال:] بدیها را [بهشیوهای که نیکوتر است] از خود [دور کن، تا آن کس که میان تو و او دشمنی] برقرار [است، چون دوستی مهربان گردد.
۱۰ـ نشانهی تعجب (!)
هرچند این نشانه «نشانهی تعجب» نام دارد، کاربرد آن بیش از نشان دادن تعجب است. از این نشانه در مواردی که درپی میآید استفاده میشود:
(۱) برای نشان دادن تعجب:
مثال ۱: هر صبحانه دو سنگک میخورد و ده تخممرغ!
آگاهی: هرگاه ساختار جملهای پرسشی باشد، ولی لحن و مفهوم آن دربردارندهی تعجب باشد، بهجای نشانهی پرسش، در پایان آن نشانهی تعجب میگذاریم:
مثال ۲: چهقدر دور است! (گوینده نمیپرسد دوری آنچهقدر است؟ بلکه بیان میکند که دوری آن بیش از اندازهای است که تصور میکرده.)
(۲) برای نشان دادن حالتهایی که درپی آمده است:
(۱. ۲) استهزا: برای این کار باید به شما جایزهی نوبل بدهند!
(۲. ۲) تأکید: میروید و سهروزه برمیگردید!
(۳. ۲) اخطار: مواظب رفتارت باش!
(۴. ۲) امر: ایست!
(۵. ۲) نهی: نکن!
(۶. ۲) تحسین: آفرین بر شما!
(۷. ۲) ندا و خطاب: هان ای درستکاران!
(۸. ۲) آرزو:ای کاش در جهان بدی نبود!
(۹. ۲) درد: آخ!
(۱۰. ۲) حسرت: آه!
آگاهی: نشانهی تعجب در بیشتر موارد پیش - بهجز در هنگام استهزا- پس از جملهها و عبارتهای کوتاه و واژهها میآید، نه پس از جملههای بلند؛ برای نمونه جملههای زیر هرچند دربردارندهی حالتهای پیش گفته هستند، در پایان آنها نشانهی تعجب نمیگذاریم:
مثال ۱: من فقط یک بار به آن قله صعود کردهام نه بیشتر. (تأکید)
مثال ۲: اگر تا یک ماه دیگر جواب مشخصی ندهید، قراردادمان فسخ خواهد شد. (اخطار)
مثال ۳: بروید آن دزدانی را که به مال و جان مردم رحم نکردند به سزای اعمالشان برسانید. (امر)
(۳) پس از جملههای استفهامی انکاری یا جملههای پرسشی منفی که پرسشکننده انتظار پاسخ مثبت دارد:
مثال ۱: مگر نه این است که هر کس آن چه را کِشته درو خواهد کرد! (جملهی استفهامی انکاری)
مثال ۲: مگر نمیدانی که خدا بر همهی کردار ما، ریز و درشت، آگاه است! (جملهی پرسشی منفی)
آگاهی: در پایان جملههای پرسشی منفی که این گونه نیستند نشانهی پرسش میگذاریم:
محمد: مگر علی هنوز برنگشته؟
رضا: نه، برنگشته.
(۴) پس از جملههای پرسشی که جنبهی خواهش مؤدبانه دارند، بهجای نشانهی پرسش:
مثال ۱: لطف میکنید آن کتاب را به من بدهید!
مثال ۲: اجازه میدهید من هم همراهتان بیایم!
۱۱ـ نشانهی پرسش (؟)
نشانهی پرسش در چند مورد بهشرحی که درپی میآید، بهکار میرود:
(۱) پس از جملههای پرسشی مستقیم:
مثال ۱: آیا میدانی علت اصلی ستم به دیگران چیست؟
مثال ۲: نمیتوانید تا پایان سال این کتاب را چاپ کنید؟
آگاهی: پس از جملههای پرسشی غیرمستقیم، نشانهی پرسش نمیگذاریم؛ بهزبان دیگر، هرگاه جملهی اصلی پرسشی نباشد (یعنی فعل جملهی اصلی با کلمههای پرسشی همراه نباشد)، پس از جملهی پرسشی درون جملهی اصلی، نشانهی پرسش نمیگذاریم. در مثالهای بعد، جملههای پرسشی درون جملهی اصلی مشخص شدهاند:
مثال ۱: نمیدانست چه باید بکند تا این فتنه را بخواباند.
مثال ۲: حیوانات، رد پای آنها و رفتارشان، نشانگر این است که آیا در این منطقه انسان هست یا نه.
مثال ۳: با آنکه میدانست چه کسی شیشه را شکسته است چیزی نگفت.
(۲) پس از جملههای پرسشی در نقلقول مستقیم و گفتوگوهای نمایشنامهها:
مثال ۱: یادم میآید مرتب دربارهی مردی بهنام همایون میپرسید؛ مرتب میگفت: همایون کجاست؟ همایون چه شد؟
مثال ۲: علی] با قیافهی حق بهجانب [: من که خبر ندارم، شما چه؟
(۳) پس از قیدهای استفهام، هنگامی که بهتنهایی بهجای یک جملهی پرسشی کامل باشند:
مثال:
علی: هفت سال است که این دو روستا با هم درگیری دارند.
رضا: چرا؟ (چرا درگیری دارند؟)
علی: بر سر آب.
(۴) پس از عنوان پرسشی کتابها، مقالهها و مطالب، حتی در بین جملهی مثبت:
مثال ۱: میخواهم عنوان این مقاله را «چهگونه تصمیم بگیریم؟» بگذارم.
مثال ۲: آخرین کتابی که این مرکز چاپ کرده، کتاب «دشمن چهگونه میاندیشد؟» است.
(۵) در پایان هر کلمه یا عبارتی که نقش یا حالت جملهی پرسشی داشته باشد:
مثال ۱:
همایون: چه کسی گلدان را شکسته؟
محسن: علی
همایون: علی؟ (علی گلدان را شکسته؟) اصلاً باور نمیکنم.
مثال ۲: چه کسی این را به شما گفت؟ مهرداد یا سهیل؟ (مهرداد گفت یا سهیل؟)
(۶) برای نشان دادن تردید، نشانهی پرسش را درون پرانتز میآوریم:
مثال: میگویند قاتل همدستی نداشته (؟) ولی چنین کاری از دست یک نفر ساخته نیست.
آگاهی: برای نشان دادن تردید همراه با استهزا و ریشخند، نشانهی تعجب و پرسش همراه با هم و بدون پرانتز میآیند:
مثال: برخی منابع غیررسمی اعلان کردهاند که این کشور به فنآوری ساخت سلاح هستهای دست یافته است!؟